گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلد چهارم
سوره هود علیه السّلام



اشاره
مکیّه است و عدد آیات آن یکصد و بیست و سه آیه است. ترمذي از إبن عباس رضی اللّه عنه روایت کرده است که رسولخدا
و گفتهاند فرموده است آنچه از سوره هود آنحضرت را پیر ساخته است گفتار « شیّبتنی سورة هود » صلّی اللّه علیه و آله فرمود
37- 267 بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1 - خداي تعالی است که فرماید [فَاستَقِم کَما أُمِرتَ]. -قرآن- 241
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 1 تا 4
اشاره
37 الر کِتابٌ أُحکِمَت آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَت مِن لَدُن حَکِیمٍ خَبِیرٍ [ 1] أَلاّ تَعبُدُوا إِلَّا اللّهَ إِنَّنِی لَکُم - بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
مِنهُ نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ [ 2] وَ أَنِ استَغفِرُوا رَبَّکُم ثُمَّ تُوبُوا إِلَیهِ یُمَتِّعکُم مَتاعاً حَسَ ناً إِلی أَجَ لٍ مُسَ  می وَ یُؤتِ کُلَّ ذِي فَضلٍ فَضلَهُ وَ إِن
[ 444 [ صفحه 248 - شَّیءٍ قَدِیرٌ [ 4] -قرآن- 1
ِ
تَوَلَّوا فَإِنِّی أَخافُ عَلَیکُم عَذابَ یَومٍ کَبِیرٍ [ 3] إِلَی اللّهِ مَرجِعُکُم وَ هُوَ عَلی کُل
اي نظّمت « أُحکِمَت آیاتُهُ » ... میباشد یعنی اینست کتابی که « هذا کتاب » خبر است براي مبتداي محذوف و تقدیر آن « کِتابٌ »
یعنی بعقاید و أحکام و مواعظ و اخبار تفصیل یافته « ثُمَّ فُصِّلَت » نظما محکما یعنی بنظم آراسته و محکمی تنظیم گردیده است
اي و یعط « وَ یُؤتِ » یعنی تا مدّت مقدّرهاي که آخر عمرهاي آنهاست « أَجَلٍ مُسَ  می » اي من عند یعنی از نزد « مِن لَدُن » است
10 -قرآن- - تتولّوا. -قرآن- 1 « تَوَلَّوا » « کلّ ذي فضل فی دینه جزاء فضله فی الدّنیا و الآخرة » یعنی و میبخشد و عطا میکند
519- 407 -قرآن- 508 - 341 -قرآن- 396 - 292 -قرآن- 322 - 219 -قرآن- 279 - -127-107 قرآن- 201
تفسیر معانی-
اشاره
-1 الف- لام- را [در اوّل سورة البقره و سایر سورهها ذکر شد که علماء تفسیر را در تأویل و تفسیر فواتح سور اقوالی است به
اینکه که آنها سرّي از اسرار و رمزي از رموز است که خداي تعالی بآن داناتر است و در اینجا محتاج بتکرار نیست]. اینکه
کتاب [عظیم الشأن] کتابیست که آیات آن محکم [و بنظم دقیق و رصینی تنظیم یافته و در آن خلل و عوجی راه ندارد و
محکم است از آنجهت که معناي آن واضح و بلاغت آن ظاهر و تأثیر آن قوي است و مانند بناي محکم و حصن رفیع و دژ
منیعی استوار است و شک و ریبی در آن متصوّر نیست] سپس تفصیل و ترتیب و تنظیم یافته [و در سورههاي مرتبطه و آیات
متناسبه عقاید و أحکام حلال و حرام و قصص و مواعظ و آداب و اجتماعیّات و علوم و معارف ببیان آمده است]. و اینکه
أحکام و اتقان و اینکه تفصیل و بیان از جانب خدائیست که حکیم کامل الحکمه است و داناي خبیري [که بأحوال و مصالح
بندگانش آگاه است]. 2- اینکه أحکام و تفصیل در قرآن و آیاتش براي آنستکه شما جز خداي یکتا را پرستش نکنید و براي
او شریکی قائل نشوید [و جز در پیشگاه عظمت او سر مذلّت و بندگی فرود نیاورید] و بدانید که من [از جانب او سبحانه و
تعالی] براي کسیکه اصرار بر کفر و نافرمانی کند ترساننده بعذاب الیم هستم و براي کسیکه [ صفحه 249 ] ایمان آورد و قبول
هدایت کند بشارت دهنده بسعادت و نعیم مقیم میباشم. 3- و [شما را آگاه کنم به اینکه که] از درگاه پروردگار خودتان طلب
آمرزش کنید [و از او درخواست مغفرت از کفر و شرك و گناه نمائید] سپس [با حالت پشیمانی از کردههاي خودتان و عزم
بر عودت نکردن بکارهاي زشت گذشته و اصلاح فساد و تباهیهائی که بعمل آوردهاید] بسوي خداوند بازگشت و توبه
کنید- [و چون چنین کردید یعنی پس از استغفار و توبه جزاء شما چیست! جزاي شما اینستکه] از رزق حلال و بهره و تمتع
نیکو و عیش گوارا و نعمات پی در- پی و سعادت دنیوي تا أجل مسمّی یعنی تا آخرین روزي که در دنیا هستید و آنی که
أجل مقدّر و معیّن شما فرا رسد بهرهمند خواهید بود. و امّا در آخرت هر صاحب فضیلتی [که داراي علم و عمل سودمند بوده
است] جزاي فضیلتش را بطور کامل و بیکم و کسر دریافت میکند و اگر رو گردان شدید و اعراض از حق نمودید، من از
عذاب روزي که هول و وحشت آن بزرگ و خطر آن عظیم است بر شما ترسانم. 4- [در چنین روزي است که] برگشت شما
بسوي خداست و روز پاداش و کیفر تمام أعمال شماست و اوست که بر هر چیز قادر و تواناست. 1- از توجّه و تأمّل در سیاق
آیه مبارکه [ 3] آگاه میشویم که در جمع بین استغفار و توبه، توبه را بلفظ [ثمّ] عطف بر استغفار فرموده است و از آن استفاده
میکنیم که گفتار غیر از کردار است و مرتبه عمل و کردار که [توبه] است مرتبهاي بالاتر و والاتر و فوق مرتبه قول و گفتار
است که [استغفار] باشد. 2- در جزاي دنیوي که [یمتّعکم ...] فرموده است آنرا محدود بوقت معینی که أجل مسمّی است
نموده و ثواب دنیا را براي مجموع مردم قرار داده نه براي هر فرد، ولی در آخرت ثواب هر فردي علی حده است و بدین جهت
معناي آیه مبارکه چنین میشود که: [اي کسانیکه از امّت محمّد صلّی اللّه علیه و آله مخاطب قرآن هستید اگر از شرك و گناه
دوري جوئید و خداي یگانه را بپرستید و از هر گناهی استغفار [ صفحه 250 ] کنید و بسوي خدا باز گشت نمائید بتمامی شما و
مجموعتان بهره نیکو خواهم داد که در دنیا از حیث نعمت و قوّت و عزّت و دولت بهترین امم باشید و در آخرت بهر صاحب
فضیلتی جزاي فضیلت او را علی حده عنایت و عطا خواهیم نمود. و اگر اعراض کردید و از حق دوري جستید، از هول روز
رستاخیز بر شما بیمناکم.
[ [سوره هود [ 11 ]: آیه 5
اشاره
أَلا إِنَّهُم یَثنُونَ صُدُورَهُم لِیَستَخفُوا مِنهُ أَلا حِینَ یَستَغشُونَ ثِیابَهُم یَعلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعلِنُونَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ [ 5] -قرآن-
گویند: ثنی الثوب:- چون بعض جامه را بر بعض دیگر اندازد و آنرا بر خود بپیچد- و ثناه عنه- یعنی بر خود « یَثنُونَ » 175-1
بپیچید تا آنرا مخفی سازد- و ثنی عطفه یعنی از راه تکبّر رو گردان شد و اعراض نمود- و مراد در اینکه آیه آنستکه اعراض
یعنی تا پنهان « لِیَستَخفُوا » کردند و سینههاشان که کینه و حسد در آن جا گرفته از حق اعراض داده و منحرف از آن گشتهاند
یعنی بدنهاي خود را بلباسهاي خودشان میپوشانند.- استغشی ثوبه اي تغطّی به « یَستَغشُونَ ثِیابَهُم » شوند و کسی آنها را نبیند
- 399 -قرآن- 449 - 12 -قرآن- 385 - باسرار الصدور. -قرآن- 1 « بِذاتِ الصُّدُورِ » اي یخفون یعنی آنچه را پنهان میکنند « یُسِرُّونَ »
641- 576 -قرآن- 621 - -474 قرآن- 563
تفسیر معانی:
اشاره
-5 بدانید و آگاه باشید که مشرکان و منافقان سینهها یعنی دلهاي خود را بر عدوات پیمبر من فراهم میگیرند و برخلاف
ظاهرشان در باطن بآنچه در دلها دارند منعطف میگردند براي آنکه آنرا از خدا پنهان دارند [و از شدّت جهلشان بخدا گمان
میبرند که چون در خفا دلها را بیکدیگر معطوف دارند خدا [ صفحه 251 ] باسرار آنها دانا نیست و براي پنهان کردن حرفهاي
سرّي یا بغض باطنی] لباسهاي خود را بر سر میکشند [و در زیر لباسها در آنچه بر ضد پیمبر صلّی اللّه علیه و آله و مؤمنان تدبّر
میکنند تبادل افکار مینمایند غافل از آنکه] خداوند بامور پنهان و آشکار آنها آگاه است و بحقیقت آنچه در دلهاي خود
میاندیشند داناست و از اسرار قلوب چیزي بر او مستور نیست. [اي که در دل نهان کنی سرّي || آنکه دل آفریده میداند]
عیاشی از حضرت أبی جعفر امام باقر علیه السّلام روایت کرده است که فرمود: جابر بن عبد اللّه بمن خبر داد که چون مشرکان
بر رسول خدا میگذشتند هر یک سر و پشت را خم کرده و سر خود را در زیر لباس خویش میپوشانیدند تا اینکه او را رسول
خدا صلّی اللّه علیه و آله نبیند] [و در موقع تلاوت قرآن از رسول خدا رو برمیگردانیدند] و اینکه آیه نازل گردید.
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 6 تا 7
اشاره
وَ ما مِن دَابَّۀٍ فِی الأَرضِ إِلاّ عَلَی اللّهِ رِزقُها وَ یَعلَمُ مُستَقَرَّها وَ مُستَودَعَها کُلٌّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ [ 6] وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ
الأَرضَ فِی سِتَّۀِ أَیّامٍ وَ کانَ عَرشُهُ عَلَی الماءِ لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَنُ عَمَلًا وَ لَئِن قُلتَ إِنَّکُم مَبعُوثُونَ مِن بَعدِ المَوتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ
کلّ ما یدب علی سطح الإرض- اسم عام است براي آنچه که بر روي « دَابَّۀٍ » 409- کَفَرُوا إِن هذا إِلاّ سِحرٌ مُبِینٌ [ 7] -قرآن- 1
زمین جنبش میکند و راه میرود خواه بر شکم و خواه بر چهاردست و پا یا بر دو پا یا بیشتر یا کمتر و اطلاق آن بر حیوانات
« مُستَودَعَها » - اي مکان استقرارها « مُستَقَرَّها » 11 [ صفحه 252 ] اسب و الاغ و استر اطلاقی است عرفی - سواري مانند -قرآن- 1
عرش « عَرشُهُ » یعنی لوح محفوظ « کِتابٍ مُبِینٍ » اي المحلّ الّذي تودع فیه یعنی محلّی که در آنجا بامانت و ودیعه گذارده میشود
یعنی مکانی که داراي سقف است و همچنین تخت پادشاه را که بر آن جلوس میکند عرش گویند و عرش الهی بر تمام ما
یعنی مانند « إِلّا سِحرٌ مُبِینٌ » اي لیختبرکم یعنی تا شما را امتحان و اختبار و آزمایش کند « لِیَبلُوَکُم » سوي اللّه اطلاق میگردد
232 -قرآن- - 203 -قرآن- 222 - 93 -قرآن- 185 - 55 -قرآن- 79 - سحر آشکاري است در باطل و بیاساس بودن. -قرآن- 41
503- -412-397 قرآن- 481
تفسیر معانی:
اشاره
-6 و هیچ جنبندهاي در زمین نیست مگر آنکه خداي [عزّ و جلّ] بمقتضاي رحمت و کرمش و قدرت و علمش] بر خود واجب
فرموده است که روزي آنها را و غذاي متناسب براي آنها را [که سبب زندگانی آنها باشد خواه آنها که بر روي زمینند یا
درون دریایند یا در بین طبقات سنگها زیست میکنند یا در جوّ هوا طیران مینمایند] بآنها عطا فرماید [و هر جنبندهاي را
بمقتضاي غریزه و طبیعت که ربّنا الّذي اعطی کلّ شیء خلقه ثمّ هدي هدایت فرماید و روزي مقررّ براي او را پس از کار و
کاوش او باو برساند] و او سبحانه و تعالی محلّ استقرار آن دابّه و جنبنده را [در اصلاب پدران و أرحام مادران] میداند و به
محلّی که در [أرحام یا در شکم زمین قبل از بوجود آمدن در دل مادر و پس از مردن در شکم خاك] بودیعت قرار داده شده
است و میشود عالم و داناست- و تمام اینها [از روزي و قرارگاه و محل ودیعت یعنی استقرار و تغییر و استیداع] در کتاب
آشکار و روشنی که خداوند قضاء و قدر خود را در آن نوشته است [یعنی در لوح محفوظ] ثابت و مکتوب است [که فرمود:
7- و اوست آنخدائی که آسمانها و زمین را در شش روز [یعنی در شش 1134- [ما فَرَّطنا فِی الکِتابِ مِن شَیءٍ]. -قرآن- 1094
کون حادث و شش وهله] بیافرید [زیرا در آنوقت شب و روزي نبود و مراد اینستکه خلقت بر منهاج حکمت بترتیب صورت
گرفته است و إلّا قادر بوده و هست که آنها را در کمتر از چشم بر همزدنی خلق فرماید] و [پیش از آفرینش اینکه آسمانها و [
صفحه 253 ] زمین] عرش او [یعنی تصرّف و سلطنت او بر روي آب بوده است یا خلقت آب مقدّم بر خلقت تمام موجودات
وّ اینکه خلقت عجیب آسمان و زمین و آفرینش عوالم براي
ٍ
« مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَی » بوده است چنانکه در آیه دیگر فرماید
اینکه بوده است تا شما را بیازماید و ظاهر شود که کدامیک از شما عمل و وظیفه خود را بهتر انجام میدهد [و توهّم نشود که
أَحسَنُ » خداي سبحان بر حسب علم خود بندگان را کیفر یا پاداش میدهد و جزاي آنها پیش از فعل آنها معلوم بوده است بلکه
دلالت بر اینکه دارد که معلوم شود فعل نیک کدامیک از فعل نیک دیگري بهتر است و طبق عمل جزا داده شود. - « عَمَلًا
555 و خلاصه آنکه آنچه در زمین است براي ما آفریده و هر چیز را براي ما مسخر فرموده است - 199 -قرآن- 537 - قرآن- 164
و هر دو راه را هم براي ما ترسیم و روشن ساخته است تا بعلم ظهور بداند که در مقابل نعمات چه کسی با شکران و چه فردي
با کفران مقابله مینماید و کسانیکه نیکی کردهاند بپاداش نیک احسانشان کند و کسانیکه بدي کردهاند بجزاي عمل کیفر
دهد. و اگر [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] باین کافران بگوئی که شماها پس از مرگ دوباره از قبور برانگیخته میشوید [و
براي حساب بعرصه محشر خواهید آمد] البتّه کسانیکه بر حق پردهپوشی کردهاند [و چون از ردّ دلیل بوسیله دلیل عاجزاند]
خواهند گفت که اینکه گفتار جز سحر آشکار [یعنی مطلب باطل و سخن پوچ بیاساس] چیز دیگري نیست [و دلیل و حجّت
لفظ علی اگر بمعنی بر باشد یعنی بر خداست روزي آن « إِلّا عَلَی اللّهِ رِزقُها » عاجز هم جز چنین گفتاري نیست]. أوّلا در جمله
و اگر بمعنی [من] باشد یعنی از خداست روزي آن و اگر بمعنی [إلی] باشد یعنی روزي آن مفوّض و واگذار بخداست و خدا
46 ثانیا- در جمله [وَ کانَ عَرشُهُ عَلَی الماءِ] لفظ عرش چنانکه در تفسیر الفاظ -قرآن- - متکفل آن روزي است. -قرآن- 16
52-19 [ صفحه 254 ] بیان کردیم در لغت بمعنی کرسی و تخت پادشاهی و یا سقف و سایبان است ولی در نقل لغت و
استعاره بمعنی تصرف تامّه و احاطه کلیّه و مالکیت و سلطنت و فرماندهی و حکمرانی استعمال میشود چنانکه گویند [ادام اللّه
عرشه] که مراد از آن [پاینده بدارد خداوند سلطنت و حکومت او را] میباشد و در آیه مبارکه هم شاید مراد احاطه کلیّه و
سلطنت حق بوده باشد که قبل از خلقت آسمانها و زمین جمیع ما سوي اللّه بصورت آب بوده است و عالم در تحت سیطره و
حکومت او بوده است. ثالثا- در باب لفظ [ماء] بهتر آنستکه بگوئیم قرآن کریم بصورت کتابی علمی نیامده است که در آن
نظریّات و شرح قواعد علمیّه را بیان کند بلکه براي آن آمده است که امّتی بلکه جهانی را معالجه کند و دردهاي مردم را از
جهت تشریع و قضاوت و از ناحیه فقه و عمل و از جهت سیاست اجتماعی و اقتصادي و غیرها مداوا و درمان نماید و بدینجهت
کسیکه بخواهد نظریّات دقیق علمی را از قرآن استنباط کند و محملی براي الفاظ و تطبیق با مباحث علمی بیابد کاوش بیمورد
و رنج بی جهتی است که بخود هموار مینماید هر چند قرآن کریم هرگز با نظریّات علمی نیز تعارض و تخالفی ندارد و اگر
بظاهر تعارضی ملاحظه شود چون بخود رجوع کنیم و فهم و تطبیق را اعاده نمائیم بالاخره مینگریم که تعارضی در بین نیست
و بنابرین براي ما امکان دارد که بفهم فرمایش باري تعالی عزّ اسمه [و کان عرشه علی الماء] موفق گردیم. و امّا آبی که قبل از
آفرینش آسمانها و زمین بوده است همان [دخان] است که در آیه 9 و 10 سوره ف ّ ص لت آمده است و موافق با نظریّه [سدیم]
أَ وَ لَم یَرَ الَّذِینَ » : است و نظریّه تکوین علمی نیز با نظریّه قرآن کریم توافق دارد آنجا که در آیه 30 از سوره [الأنبیاء] میفرماید
381 پیش از آنکه - و خلاصه بحث علمی آن چنین است که: -قرآن- 284 « کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الأَرضَ کانَتا رَتقاً فَفَتَقناهُما
ستارگان ثوابت و سیّارات متکوّن شوند و بوجود آیند فضاء عالم مملوّ از ذرّات کوچک ریزي شبیه به دود بوده و مانند آب
سیلان و حرکت [ صفحه 255 ] داشتهاند که بآن [سدیم] نام دادهاند و براي هر ذرّهاي از اینکه ذرّات سدیمی دو خاصیّت بوده
است که خداي تعالی در ذرّه خلق فرموده است [یکی دوران و گردش دور خود و دیگر نیروي جاذبه] سپس بسبب جاذبه و
دوران اینکه ذرّات تجمع یافته و بیکدیگر ملصق شدند و در نتیجه اینکه تجمّع در حالت خورشید دورانی حاصل شد که از آن
حرارت و تابش و التهاب تولید گردید و همین عناصر است که خورشید بآن متصف و از سایر ستارگان تاریک متمایز میباشد
و از شدّت حرارت و سرعت دوران شمس در دور خود اجزائی از آن جدا و پراکنده گشت و همین سیارهاي که ما بر روي آن
زندگانی میکنیم و نام آن [زمین] است یکی از آن اجزاء منفصله از خورشید است که بتدریج حرارت خود را از دست داده و
سطح آن بسردي گرائید تا حیات بر روي آن امکان پذیر شد ولی باطن آن بحالت ذوبان باقی ماند و همان حرارت اوّلیّه را
هنوز داراست و دلیل آن زلزلهها و آتش فشانهائیست که در زمین مشهود میگردد. و براي تمام ستارگان و نجوم که از
خورشید جدا گشتهاند همان خاصیتهاي سدیمی باقی است و براي کره زمین نیز مثلا گردش بدور خود و جاذبه ما فوق آن
حاصل است و چنان است که خداوند تعالی فرماید [کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسبَحُونَ] و ممکن است که ما حقایق علمی زیرین را که
1- پیش از آفرینش آسمان و زمین ذرّاتی مشابه دود 250- مورد اتّفاق است و در قرآن آمده است استنتاج کنیم: -قرآن- 217
و آب فضا را فرا گرفته بود که ریشه و اصل عالم کون است. 2- آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست [کانتا رتقا] یعنی جزء
واحدي بودهاند و خداوند بین آنها جدائی افکنده و بطوریکه گفتیم از تجمّع ذرات کواکبی تشکیل یافته و بین آنها هوائی
است که براي آن أثر فعالی در فقدان حرارت زمین است تا بتوان بر روي آن زندگانی کرد و اینکه هواي متحرّك که بر هیئت
بادهاي تند نقل مکان میکند سبب فرود آمدن بارانها و تکوین دریاها و رودها گشت و اساس [ صفحه 256 ] و پایه هر موجود
زندهاي شد پس خداي تعالی آسمان را بسبب باران و زمین را بوسیله گیاهان بشکافت [کانَتا رَتقاً فَفَتَقناهُما وَ جَعَلنا مِنَ الماءِ
3- در آن بالا جرم محسوسی 186- وّ نظریه و رأي غیر از آنچه گذشت در تفسیر فوق چنین است. -قرآن- 112
ٍ
کُلَّ شَیءٍ حَی]
که قابل لمس و نام آن آسمان باشد نیست بلکه آسمان همان فضاي لایتناهی است که جز حق تعالی کسیرا علم بآن نیست و
آن فضا محتوي ستارگان ثابت و سیّار است و میتوان آسمانهاي هفتگانه همان کهکشانها را دانست و کهکشان مجموعهاي از
کواکب و نجومند که در افلاك و مدارات محدود بیکدیگر مرتبطاند و جهت معلومی از جهان را اشغال کردهاند و اینکه
کهکشانها هستند که خداوند عالم در طبقاتی یکی فوق دیگري برقرار ساخته است. اینکه بود نظریّه علمی و اینکه بود رایی
که از قرآن کریم نتیجه میگیریم و گفتیم که دانستن امور غیبی چنانکه در قرآن وارد است بر ما واجب است ولی بحث دقیق
در تکوین آنها و آنچه مربوط بآن است مرتبط بدین نیست و بر هر فرد مسلمان است که از نصوص قرآنی براي امر دین
استفاده کند و اگر هم بخواهد در بحث علمی دقیق وارد شود مانعی در بحث آن نیست و بالاخره با نظریه قرآن توافق خواهد
داشت.
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 8 تا 11
اشاره
وَ لَئِن أَخَّرنا عَنهُمُ العَذابَ إِلی أُمَّۀٍ مَعدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحبِسُهُ أَلا یَومَ یَأتِیهِم لَیسَ مَصرُوفاً عَنهُم وَ حاقَ بِهِم ما کانُوا بِهِ یَستَهزِؤُنَ
8] وَ لَئِن أَذَقنَا الإِنسانَ مِنّا رَحمَۀً ثُمَّ نَزَعناها مِنهُ إِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُورٌ [ 9] وَ لَئِن أَذَقناهُ نَعماءَ بَعدَ ضَ رّاءَ مَسَّتهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ ]
[ 517 [ صفحه 257 - عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ [ 10 ] إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ أَجرٌ کَبِیرٌ [ 11 ] -قرآن- 1
المراد اجل معدود و زمن معلوم یعنی تا وقت کوتاه و کمی و زمان معلومی- و اصل امّت بمعنی جماعتی از یک « أُمَّۀٍ مَعدُودَةٍ »
جنس است که در یک زمان گرد هم آمده و مجتمع شدهاند- و امّت اطلاق بر دین و ملّت هم میشود چنانکه در آیه إِنّا وَجَدنا
آباءَنا عَلی أُمَّۀٍ- و نیز اطلاق بر مردي که جامع محاسن و خیرات باشد و مردم باو اقتداء کنند میگردد چنانکه در آیه: إِنَّ
-305- 21 -قرآن- 270 - إِبراهِیمَ کانَ أُمَّۀً قانِتاً لِلّهِ و بر وقت و زمان نیز اطلاق میشود چنانکه در همین آیه و آیه: -قرآن- 1
حاقَ » اي ما یمنعه یعنی چه چیز مانع او گشته است « ما یَحبِسُهُ » 465 وَ ادَّکَرَ بَعدَ أُمَّۀٍ که در سوره یوسف آمده است - قرآن- 417
اي أحاط بهم یعنی آنها را فرا گیرد- در اینکه جمله فعل ماضی بجاي فعل مستقبل قرار داده شده که محقّق بودن آنرا « بِهِم
-25- بمعنی زیان و الم است. -قرآن- 1 « ضَ رّاءَ » بمعنی نعمت است و « نَعماءَ » برساند و مبالغهاي در تهدید نسبت بکافران باشد
370- 339 -قرآن- 361 - 142 -قرآن- 330 - 74 -قرآن- 128 - قرآن- 59
تفسیر معانی
اشاره
- [خداوند عزّ اسمه رسول خود را با کتاب هدایت و دین حق فرستاد و او را بشیر و نذیر قرار داد و او بکافران قوم خود فرمود
[من بر شما از عذاب روز بزرگی بیمناکم] و لکن آنها باو و بوعید او مسخره کردند و تعجیل در عذاب را خواستند و از روي
کفر و استهزاء میگفتند چرا تأخیر در آمدن عذاب شده است لذا خدا فرماید:] 8- و بحق سوگند اگر ما عذاب اینکه مشرکان
و کافرانرا ببرههاي از زمان [که در علم ما معدود و در نظام ما محدود و موکول بوقت معیّنی است که لکلّ اجل کتاب] بتاخیر
اندازیم البته آنان میگویند [و بطور سخریّه و استهزاء اظهار میکنند] [ صفحه 258 ] که تأخیر عذاب را چه مانع گشته و چه
چیز سبب حبس وعید شده است! [اینان از مانع نمیپرسند بلکه منکر آمدن عذاب و حبس آن هستند] بدانند و آگاه باشند که
آنروزي که [اراده خداوندي تعلّق بگیرد و هنگام نزول عذاب برسد] و عذاب براي آنها بیاید کسی نیست که عذاب را از آنها
برگرداند و منصرف سازد و مانع نزول آن شود و محقّقا آنچه را که آنرا مسخره میپنداشتند و استهزاء میکردند و تعجیل آنرا
خواستار بودند آنها را احاطه خواهد کرد و آنانرا از هر طرف خواهد گرفت [و نجات دهندهاي براي آنها نخواهد بود].
[چنانکه سعدي هم گوید]: [بگوي آنچه دانی سخن سودمند || و گر هیچکس را نیاید پسند که فردا پشیمان بر آرد خروش
|| که آوخ چرا حق نکردم بگوش] در معناي [أُمَّۀٍ مَعدُودَةٍ] إبن عباس و مجاهد گفتهاند که امّت بمعنی حین یعنی وقت و
هنگام است چنانکه فرماید [وَ ادَّکَرَ بَعدَ أُمَّۀٍ] و علیّ بن عیسی گفته است که إلی امّۀ اي - إلی جماعۀ که بعد بیایند و اصرار بر
154 و جبّائی گفته است معنی - 32 -قرآن- 127 - کفر کنند و در بین آنها مؤمنی نباشد چنانکه با قوم نوح کردیم. -قرآن- 12
اینستکه امّتی پس از آنها بیاید که ما آنها را مکلّف سازیم و آنها عصیان کنند و حکمت مقتضی اهلاك آنها شود و قیامت
قیام کند. و از امامین أبی جعفر و أبی عبد اللّه علیه السّلام مروي است که امّت معدوده أصحاب مهدي علیه السّلام هستند که
در آخر الزّمان بیایند و عدّه آنها [سیصد و سیزده نفر] مانند عدّه أصحاب بدر است و در یک ساعت گرد هم آیند چنانکه
و اینک بیان « لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَنُ عَمَلًا » قطعههاي ابرهاي پائیز گرد هم آیند. 9- [خداي سبحانه و تعالی در آیه قبلی فرمود
حال انسان را در اختبار و آزمایش خدائی میفرماید]: و بحق سوگند اگر ما از کرم خودمان رحمتی یعنی [از صحّت و عافیت
95 [ صفحه 259 ] امنیّت و مال و فرزند و غیر اینها] بانسان عطا کنیم و سپس آن نعمت را - و وسعت رزق و -قرآن- 53
[بمصلحتی یا بسبب معصیتی] از او بگیریم و سلب کنیم محققا او [بواسطه کمی صبر و تسلیم بقضاي الهی و عدم وثوق و
اعتماد بخالق خود] شدیدا نومید گشته و [قطع رجاء از فضل خداي تعالی میکند] و [بواسطه جهلش بصانع حکیم که ببنده
خود بمصلحتی عطا میکند و بمقتضاي حکمتی میستاند] کفران نعمت میکند [یعنی انکار نعمت و ترك شکر و حمد و
ثناي عطا کننده را مینماید]. [سگی را لقمه گر دادي فراموش || نگردد گر زنی صد نوبتش سنگ اگر عمري نوازي سفلهاي
را || بکمتر تندي آید با تو در جنگ] 10 - و اگر بعد از بلاء و مصیبتی که باو میرسد لذّت نعمتهائی را [مانند صحّت و
سلامت بعد از بیماري و توانگري بعد از ناداري و عزّت و کرامت بعد از ذلّت و خواري] باو بچشانیم البتّه خواهد گفت
مصیبتها و بديها و ناراحتیها از من دور شد [و دیگر برنمیگردد و لذا اداي شکر منعم حقیقی را هم فراموش میکند] و در
چنین حال شاد و خرسند گشته و بسایر مردم هم فخر و مباهات میکند [یعنی عجب و خودپسندي و غرور او را میگیرد و انعام
منعم را از یاد برده بلکه میگوید: إنّما اوتیت ما اوتیت علی علم عندي: آنچه بمن رسیده و یافتهام بر أثر علم و دانش خودم
آنرا یافتهام و کسی منتی بمن ندارد]. [چو منعم کند سفله را روزگار || نهد بر دل ریش درویش بار چو بام بلندش بود
خودپرست || کند بول و خاشاك بر بام پست 11 - مگر آنانکه [در شدّت و تنگی بسبب ایمان و اعتقاد بقضاء و قدر الهی]
صبر کنند و شکیبا باشند [و شدت را بصبر و نعمت را بشکر مقابله نمایند] و کارهاي شایسته بجا آورند [و أعمال و کردارشان
صالح و خالصا لوجه اللّه باشد و نسبت بخلق نیک کردار و نیک گفتار باشند، امر بمعروف و نهی از منکر شعارشان باشد]
براي چنین جماعت [صابران صالحان مؤمنانی] آمرزش و مزد بزرگی از جانب خداست که جز خداي سبحان عالم بکنه آن
نیست]. [ صفحه 260 ] اولا: بیضاوي گوید در اختلاف دو فعل [اذقناه و مسّته] نکته ایست که باید مخفی نماند و آن اینستکه
اذاقه و چشانیدن لذّت نعمات را خداوند بذات کریم خود نسبت داده و تماس ضررها و دردها را منسوب بنفس آدمی فرموده
و بذات مقدس خود منتسب نساخته است و اینکه تنبیهی است بر اینکه رسیدن خیر ببندگان تفضل و رحمتی است از جانب
حق تعالی ولی مساس شرّ و رسیدن ضرر بآدمی جز از شئامت نفس و تباهی حال خود بنده نیست بلکه مجازات و نتیجه عمل
قرآن- - .« ما أَصابَکَ مِن حَسَنَۀٍ فَمِنَ اللّهِ وَ ما أَصابَکَ مِن سَیِّئَۀٍ فَمِن نَفسِکَ » او و انتقام الهی است چنانکه در جاي دیگر فرماید
639-548 ثانیا- ایصال رحمت و اعطاء نعمت را بلفظ [ذوق] که چشیدن و ادراك طعم است و وصول ضرّاء و گرفتاري
بشدت و الم و سختی را بلفظ [مسّ] تعبیر فرموده است که ملاصق شدن ببدي و تأثیر خفیف و ناقص است و تنبیهی است بر
اینکه انسان آنچه در دنیا از نعمتها و محنتها و خوشیها یا بدیها میبیند و مییابد نمونهایست از آنچه در آخرت باو میرسد و تأثیر
اصلی در آن عالم است و در اینجا بمنزله چشیدن خوشی یا مماس شدن با ناخوشی است. ثالثا- در هر دو آیه دو اشاره است:
یکی اینکه هر کس طعم بعض مقامات الهیه را بچشد و پارهاي از مشاهد ربانیّه را مشاهده کند و سپس بشئامت خطایا و سوء
ادبش اینکه نعمت را از او سلب کنند نباید از روح و رحمت خدا ناامید شود و مانند إبلیس کفران نعمت حق تعالی کند بلکه
چون مبتلاي بحجاب و ردّ و طرد از باب رحمت حق شود شرط عبودیت آنستکه با اعتراف بظلم خویشتن بدرگاه پروردگار
خود رو کند و بسوي مولاي خود برگردد و مانند آدم صفی علیه السّلام تائب شود تا خداوند او را هدایت فرماید و توبه او را
بپذیرد زیرا رحمت خدا و نعمت پروردگار بر بندهاش اقتضا دارد که چون او اسراف بنفس کند و پس از آن تائب شود و
بدرگاه آفریننده مولاي خود برگردد او را آمرزنده و مهربان بیابد. [ صفحه 261 ] دیگر آنکه هر کس خنکی عفو و حلاوت
عنایت حق را بچشد سزاوار نیست که بگوید من معصوم و مطهّر شدم و حجاب براي من برداشته شد و عجب و خود پسندي او
را فرا گیرد و بنظر اعجاب بر خود بنگرد و فرحناك و فخور شود و بر غیر خود بنظر حقارت نظر کند و از مکر خدا خود را در
امان بپندارد. پس او در هر دو حالت مورد نکوهش است هم در حالت یاس و کفران نعمت و هم در حالت اعجاب بنفس و
ایمنی از مکر پروردگار. [حافظ گوید]. زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه || رند از ره نیاز بدار السلام رفت [و باز هم او
گوید]: زاهد ایمن مشو از بازي غیرت زنهار || که ره از صومعه تا دیر مغان اینهمه نیست
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 12 تا 14
اشاره
فَلَعَلَّکَ تارِكٌ بَعضَ ما یُوحی إِلَیکَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَ درُكَ أَن یَقُولُوا لَو لا أُنزِلَ عَلَیهِ کَنزٌ أَو جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّما أَنتَ نَذِیرٌ وَ اللّهُ
شَّیءٍ وَکِیلٌ [ 12 ] أَم یَقُولُونَ افتَراهُ قُل فَأتُوا بِعَشرِ سُوَرٍ مِثلِهِ مُفتَرَیاتٍ وَ ادعُوا مَنِ استَطَعتُم مِن دُونِ اللّهِ إِن کُنتُم صادِقِینَ
ِ
عَلی کُل
گاهی بمعنی « لعل » 501- 13 ] فَإِلَّم یَستَجِیبُوا لَکُم فَاعلَمُوا أَنَّما أُنزِلَ بِعِلمِ اللّهِ وَ أَن لا إِلهَ إِلاّ هُوَ فَهَل أَنتُم مُسلِمُونَ [ 14 ] -قرآن- 1 ]
توقع و انتظار و امید وصول بمحبوب است مانند لعلّکم تتّقون یعنی امید است که شما معدّ و مهیّاي براي پرهیزگاري [ صفحه
262 ] و وقایه نفس شوید- و گاهی براي تعلیل است مانند لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَو یَخشی یعنی براي اینکه و بجهت و علّت اینکه متذکّر
شود یا بیمناك گردد- و گاهی براي استفهام انکاري است چنانکه در همین آیه است و مراد نفی یا نهی است یعنی پس نباید
اي و عارض لک ضیق صدر یعنی حرج و « وَ ضائِقٌ بِهِ صَ درُكَ » تو ترك کنی و رها کنی پارهاي از آنچه بتو وحی میشود
بمعنی گنج است و « کَنزٌ » ... اي کراهۀ أن یقولوا یعنی ترا ناپسند آید که بگویند « أَن یَقُولُوا » تنگی سینه براي تو عارض شود
یعنی از پیش خود جعل کرده است- « افتَراهُ » کنایه از اینستکه مالی در زیر زمین دفن کرده یا مال بسیاري ذخیره داشته باشد
وَ» افتري و اختلق و اخترع و خلق و خرص و خرق تمام اینها وقتی گفته میشود که دروغ بگوید و جعل چیزي را بدروغ نماید
اي نادوهم لیعینوکم یعنی هر کسیرا که در قوه و در نظر دارید فریاد بزنید و بخواهید که شما را کمک « ادعُوا مَنِ استَطَعتُم
- 89 -قرآن- 344 - الاستجابه:- طلب اجابت و جواب خواستن بقصد اینکه آن عمل را انجام دهند. -قرآن- 56 « یَستَجِیبُوا » کنند
985- 850 -قرآن- 971 - 653 -قرآن- 821 - 527 -قرآن- 642 - 459 -قرآن- 520 - -371 قرآن- 443
تفسیر معانی
اشاره
-12 پس [اي رسول گرامی ما] شاید [از بیم استهزاء مشرکان و ردّي که بر گفتههاي تو میکنند] از تبلیغ پارهاي از آنچه بتو
وحی میشود [و شنیدن آن بر کافران از أمر توعید و نهی از شرك و انذار آنها سخت است] خودداري میکنی و کاملا ابلاغ
نمینمائی و تو نباید در حرج واقع شوي و تنگی سینه و تألم نفسانی بر تو عارض شود و بر تو ناپسند باشد که آنها بگویند چرا
براي او گنج و دفینهاي از آسمان فرود نمیآید [که او را مستغنی و بینیاز از تجارت و کسب کند و دلیل بر صدق رسالت او
باشد]! یا چرا با او فرشتهاي از آسمان بزمین نازل نمیشود [که مؤیّد دعوي او باشد و متأثر شوي از اینکه آنها بگویند: مال هذا
الرسول یأکل الطعام و یمشی فی الأسواق لو لا أنزل الیه ملک یکون معه نذیرا او یلقی إلیه کنز أو تکون له جنّۀ یأکل منها ...
چنانکه در سوره مبارکه الفرقان است!] [بگفتار [ صفحه 263 ] آنها اهمیّت مده و بدرخواست آنها وقعی مگذار و ایرادهاي
آنها ترا دلتنگ نکند زیرا تو فقط نذیري هستی [که باید آنها را از خشم و عذاب الهی بترسانی و هر چه بر تو نازل میگردد
تبلیغ نمائی و در بند آن نباشی که آنها خشنود شوند یا بخشم آیند رضا و غضب آنها براي تو یکسان است] و خداوند بر هر
چیزي حافظ و نگهبان و و کیل و مراقب است و موکّل ببندگان و رقیب بر آنها و مجازات دهنده آنان میباشد [و محافظ تست
13 - بلکه آنان 569- و براي تو جلب نفع و از تو دفع ضرر میکند] [إِنَّما أَنتَ مُذَکِّرٌ لَستَ عَلَیهِم بِمُ َ ص یطِرٍ]. -قرآن- 514
میگویند تو قرآن را از پیش خود جعل کردهاي و بدروغ بخدا بسته و افتراء میزنی [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله بآنها بگو]
[اگر امر چنان است که شما میپندارید و اینکه کلام خدا نیست] شما ده سوره مانند آن [در فصاحت و بلاغت و بیان و دقّت و
محکم و متقن بودن در اجتماعیات و سیاست و تشریع و قانون و قصص و اخبار از پیش خود جعل کنید و آنرا از نزد خدا
بخوانید، شما خودتان أهل زبان و بیان هستید و همگی بفصاحت مشهورید و در بین شما خطباء و شعراء بسیار میباشند و سابقه
افتراء بر خدا هم دارید و خدایان متعدّد و شرکاء و دختران براي خدا قرار دادهاید و شفیعانی در درگاه او ساختهاید و حرام و
حلال بسیار بخدا نسبت دادهاید. منهم فردي از خود شما هستم و سابقهاي در اینکه عمل نداشتهام و عمري را در بین شما
بودهام و مرا شناختهاید که تنها دروغی در باره مخلوق نگفتهام چه رسد که بدروغ نسبت بخدا دهم و اگر هم گمان میبرید
اشخاصی مرا در اینکار کمک میکنند] شما هم در معارضه با قرآن جز خدا هر کس [را از شرکاء و شفعاء و خطباء و شعراء
که دسترس بآنها دارید] و در قدرت شماست بخواهید و بطلبید که شما را یاري کنند و اگر راست میگوئید [که من آنرا از
پیش خود اختلاق و اختراع کردهام شما هم بکنید]. 14 - و اگر آنان را که شما براي کمک و معاونت میطلبید و مانند اینکه
قرآن [ صفحه 264 ] نتوانستند بیاورند و أمر بر شما بالعیان ظاهر شد [که اینکه گفتار از جانب بشر نیست] پس بدانید و بعلم
أکید قائل شوید که فقط اینکه کتاب بعلم خدائی [بر پیغمبر ما محمّد صلّی اللّه علیه و آله] نازل گردیده است [و بر شما روشن
شود که اینکه قرآن از جانب مولی براي بندگانش بصورت دین قیّم و قانون محکم و تشریع کامل و قصص حق آمده و ممکن
نیست که محمّد صلّی اللّه علیه و آله یا غیر او علمی به اینکه کار داشته باشند [لکِنِ اللّهُ یَشهَدُ بِما أَنزَلَ إِلَیکَ أَنزَلَهُ بِعِلمِهِ وَ
610 [و بتفسیر دیگر- [فَإِلَّم یَستَجِیبُوا لَکُم] اگر ضمیر بمشرکان برگردد - المَلائِکَۀُ یَشهَدُونَ وَ کَفی بِاللّهِ شَهِیداً]. -قرآن- 485
چنین تفسیر شود که اي مسلمانان اگر کافران جوابی ندادند و براي معارضه با قرآن حاضر بآوردن ده سوره مانند قرآن نشدند
50 [و بدانید که معبودي جز او که خداي یکتاست قابل - پس بدانید که آنچه نازل شده است مرتبط بعلم خداست. -قرآن- 19
پرستش نیست] و آیا پس از اینکه اتمام حجّت سر تسلیم پیش میآورید و مسلمان خواهید شد! تذکره- قرآن کریم اینکه
موضوع تحدي را در چند سوره تذکار فرموده است دفعهاي تحدي کرده و فرموده است بمثل قرآن و دفعهاي بسورهاي مانند
آن و مرتبهاي بده سوره مانند آن چنانکه در اینکه آیه فرموده است و شیخ محمّد رشید رضا علّت جمله ده سوره را اینکه
دانسته است که اینکه آیه در سوره دهم [یعنی سوره هود] است. قرآن باین آیات با آنها تحدّي فرموده و آنان نه خود توانستند
مانند آن بیاورند و نه از خدایان و شرکاء و نه از فصحاء و بلغاء و نه از دشمنان پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله از أهل کتاب ممکن
شد کمکی بگیرند و معاونتی با آنها بنمایند و پس از آنکه عاجز شدند حجّت تا روز رستاخیز بر آنها و بر هر کس پس از آنها
نسبت افترائی بدهد تمام خواهد بود و حق معارضهاي نخواهند داشت. - از إبن عبّاس [رضی] مروي است که رؤساي مکّه از
قریش نزد رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله آمدند و عرض کردند یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله اگر تو فرستاده خدا هستی [
صفحه 265 ] کوههاي مکّه را براي ما طلا گردان یا فرشتگانی از آسمان بیاور که شهادت بنبوّت تو دهند و لذا اینکه آیه
142 و عیاشی از حضرت امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که رسولخدا - فَلَعَلَّکَ ... الخ نازل گردید. -قرآن- 126
صلّی اللّه علیه و آله بعلی علیه السّلام فرمود: یا علی من از پروردگارم خواستم که بین من و تو برادري قرار دهد و چنین کرد و
از پروردگارم خواستم که تو جانشین و وصیّ من باشی و چنین کرد. بعض از آنمردم گفتند بخدا سوگند که یکصاع خرما در
مشگ پوسیدهاي براي ما محبوبتر است از آنچه محمّد صلّی اللّه علیه و آله از خدا خواسته است؟ چرا از خدا نخواسته است که
فرشتهاي معاضد او باشد و بر دشمنش او را کمک کند یا گنجی یعنی مال فراوانی نخواست که او را از دست تنگی و فاقه
نجات دهد و بآن استعانت جوید و لذا اینکه آیه نازل گشت. - صاحب مجمع البیان رضوان اللّه علیه گوید: در کلام [مَنِ
استَطَعتُم] مراد خداوند متعال هر کسی است که با پیمبر ما محمّد صلّی اللّه علیه و آله مخالفت کند از هر امّت و ملّتی باشد و
اینکه منتها حد امکان در تحدّي و احتجاج است و در آن دلالت واضحی بر اعجاز قرآن وجود دارد زیرا چون ثابت شود که
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله بوسیله قرآن با آنها تحدّي کرد و وعده قتل و اسارت بآنها داد و بآئین شرك و خدایان آنها عیب
گرفت و بدگوئی کرد و ثابت شد که آنها حریصترین مردم در ابطال امر آنحضرت بودند تا حدّي که جان و مال خود را
براي اینکار گذاشتند و چون بآنها گفته شد که شما هم مانند اینکه قرآن بیاورید و حجّت او را باطل سازید و اینکار براي شما
آسانتر از آنچیزیست که شما بر خود هموار ساخته و خود را بمشقّت انداخته و بکشته شدن و اسارت تن در دادهاید و با
اینوصف حاضر نتوانستند شد و بواسطه عجزشان از آوردن مانند قرآن کار را بجنگ و کشتار کشانیدند و تحمل سختیها
نمودند و همین امور محکمترین دلایل بعجز در آوردن از مانند قرآن بوده است چه اگر بر معارضه با رسولخدا صلّی اللّه علیه
81 [ صفحه 266 ] کار مقدم میشدند و عاقل در صورتی - و آله قادر بودند با اینکه اینکه کار آسانتر بوده البته باین -قرآن- 62
که امر بین آسان و مشکل با مشقّت دایر شود از امر آسان بامر مشکل عدول نمیکند و در حالتی که بیکی از اینکه دو غرض
حاصل گردد آسانتر را اختیار میکند پس علّت اینکه آنها مشکلتر و سختتر را اختیار کردند و تن بجنگ و اسارت دادند با
اینکه منتهاي آرزوشان کشتن آنحضرت و ابطال امر او بود بآن دست نیافتند و چون بمعارضه و اتیان بمثل قرآن هم قادر
نبودند بجنگ پرداختند و از آن راه هم چون خدا نمیخواست توفیقی نیافتند. [إِنَّکَ لا تَهدِي مَن أَحبَبتَ وَ لکِنَّ اللّهَ یَهدِي مَن
76- یَشاءُ] -قرآن- 1
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 15 تا 16
اشاره
إِّلَیهِم أَعمالَهُم فِیها وَ هُم فِیها لا یُبخَسُونَ [ 15 ] أُولئِکَ الَّذِینَ لَیسَ لَهُم فِی الآخِرَةِ إِلَّا
ِ
مَن کانَ یُرِیدُ الحَیاةَ الدُّنیا وَ زِینَتَها نُوَف
زینت نیکو و زیبا گردانیدن هر چیزي است بغیر « زِینَتَها » 251- النّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِیها وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعمَلُونَ [ 16 ] -قرآن- 1
یعنی ثمره و نتیجه أعمال « إِّلَیهِم أَعمالَهُم
ِ
نُوَف » آنچه در آن هست از قبیل لباس یا زیور: أزانه یزینه زینۀ- و زیّنه یزیّنه تزیینا
اي لا ینقصون من « لا یُبخَسُونَ » آنها را بطور کامل و وافی ادا خواهیم کرد و توفیه یعنی تأدیه حق هر کس بطور تمام و کمال
اي بطل و اصل حبط هلاك پارهاي از چهار پایان است در اثر « حَبِطَ » یبخس بخسا. و کلّ ظالم باخس « اي نقص » حقّهم: بخس
-12- زیاد خواري در بعض چراگاههاي سبز- و مراد در اینجا تباهی عمل آنها در امر خیر است حبط یحبط حبوطا. -قرآن- 1
425- 339 -قرآن- 417 - 192 -قرآن- 323 - قرآن- 160
تفسیر معانی:
اشاره
-15 هر کس [که از پستی همّت] مراد و مطلوبش زندگانی دنیا و زینت و خوشی آن [از متاع و لباس و زیور و اثاث و صحّت
و امنیت و سعه [ صفحه 267 ] رزق و ریاست و ریا و حظّ او فقط اینکه قبیل امور] باشد [و براي رضاي خدا و تحصیل ثواب
آخرت نباشد بلکه اصلا معتقد بآخرت و معاد نباشد] ما جزاي أعمال دنیوي آنها را کاملا در دنیا بآنها میدهیم و در دنیا چیزي
از خوشی و مراد آنها کم و ناقص نمیگذاریم و آنها در دنیا چیزي کم نمیآورند [و میبینی که آنان غالبا در سعه رزق و
عیش گوارا میگذارانند و بسبب کفرشان از نتایج کبرشان بهره میبرند]. 16 - اینکه جماعت کسانی هستند که در آخرت براي
آنان بهرهاي جز آتش نیست [زیرا مؤمن بآخرت نبودهاند و براي آخرت کاري نکردهاند و همتشان مقصور باعمال دنیوي بوده
و از ثمرات آخرت دوري جستهاند] و آنچه در دنیا ساخته و پرداختهاند و أعمال نیکی هم اگر کرده باشند بهدر رفته و باطل
خواهد بود [وَ قَدِمنا إِلی ما عَمِلُوا مِن عَمَلٍ فَجَعَلناهُ هَباءً مَنثُوراً] و أعمال برّ و خیر آنها هم تأثیر و فایدهاي نخواهد داشت زیرا
آن را براي خدا نکرده بودند که در آنجا فایدهاي عاید آنها شود و إنّما الأعمال بالنیّات] و براي اینست که آنچه میکنند باطل
400 - مفسّران را در بیان معناي آیه مبارکه اقوالی است: ضحّاك و قتاده و إبن - است [و استحقاق ثوابی ندارند]. -قرآن- 327
عباس گفتهاند: [مراد به آن مشرکان میباشند که تصدیق بمعاد ندارند و أعمال نیکی مانند صله رحم و اعطاء بسائل و
خودداري از ظلم و اغاثه مظلوم و أعمال مقبول عقل مثل پل ساختن و مانند آن از آنها ناشی میشود و خداوند جزاي أعمال
آنها را بوسعت رزق و صحّت بدن و بهره بردن از لذّات زندگی و دچار نشدن بمکروهات دنیا بآنان عطا میفرماید و در
قیامت بهرهاي ندارند]. و جبائی گفته است که: [مراد بآن منافقانی هستند که در رکاب پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله براي غنیمت
جنگ میکردند نه براي پیروزي دین و ثواب آخرت، خداي تعالی هم جزاي آنها را همان غنیمتی که بردهاند قرار میدهد]. [
صفحه 268 ] و بعض دیگر گفتهاند [مراد بآن ریا کاران هستند که هر کس عملی را بقصد ریاء بکند براي او ثواب آخرت
نیست چنانکه در جاي دیگر میفرماید [مَن کانَ یُرِیدُ حَرثَ الدُّنیا نُؤتِهِ مِنها وَ ما لَهُ فِی الآخِرَةِ مِن نَصِ یبٍ]. و امّا جمله [وَ باطِلٌ ما
کانُوا یَعمَلُونَ] اي بطل أعمالهم الّتی عملوها لغیر اللّه تعالی یعنی کارهائیرا که منظور آنها غیر خداي تعالی بوده است باطل
مردي از أصحاب پیغمبر » : 292 و حسن در تفسیر خود گفته است که - 244 -قرآن- 258 - میگردد و بهدر میرود. -قرآن- 152
صلّی اللّه علیه و آله از خانه خود بیرون شد و ناگهان بجاریهاي برخورد که لباس فاخري در برداشت و او نزد آن جاریه
بنشست و جاریه از جا برخاست و آن صحابی دستی بصورت او دراز کرد آن جاریه براه افتاد و صحابی هم چشم باو دوخته و
بدنبال او رفت و غفلۀ بدیواري که در مقابلش آمد برخورد و صورت او آسیب دید و خراش برداشت و دانست که جزاي
گناهی که کرده است باو داده شده و بخدمت رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله آمد و آنچه شده بود عرضه داشت حضرت باو
أنت رجل عجّل اللّه عقوبۀ ذنبک فی الدّنیا إنّ اللّه تعالی إذا أراد بعبد شرّا أمسک عنه عقوبته حتّی یوافی به یوم القیامۀ » : فرمود
یعنی تو مردي هستی که خداوند عقوبت گناهت را در دنیا پیش انداخته [و « و إذا أراد به خیرا عجّ ل له عقوبۀ ذنبه فی الدّنیا
تعجیل در تنبیه تو فرموده است] زیرا خداي تعالی چون براي بندهاي شرّ بخواهد و بد او را اراده کند از عقوبت او دست
نگاهمیدارد و بعقب میاندازد تا در روز قیامت کاملا جزاي کردار بد او را بدهد و اگر خیر او را بخواهد و نسبت باو خیر
خواه باشد در عقوبت گناه او تعجیل میکند و در همین دنیا او را بسزاي عملش میرساند [که گرفتار عقوبت آخرت و قیامت
نشود] [از مجمع البیان]. در تأویلات نجمیّه است که [و حبط ما صنعوا من أعمال الخیر فیها فی الدّنیا للدّنیا و باطل ما کانوا
یعملون من الأعمال و ان کانت حقّا: یعنی آنچه از أعمال خیر در دنیا براي دنیا کردهاند بهدر میرود و پوچ میشود و آنچه از
أعمال بجا آورد باطل است هر چند عمل حق باشد زیرا آن را براي غیر وجه اللّه [ صفحه 269 ] کردهاند و عملی که بغیر وجه
راست و درستترین سختی » اللّه باشد باطل است زیرا مطلوبش باطل بوده است چنانکه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود
که عرب جاهلیت گفت اینکه سخن است که ألا کلّ شیء ما خلا اللّه باطل] [از روح البیان]
[ [سوره هود [ 11 ]: آیه 17
اشاره
أَ فَمَن کانَ عَلی بَیِّنَۀٍ مِن رَبِّهِ وَ یَتلُوهُ شاهِدٌ مِنهُ وَ مِن قَبلِهِ کِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحمَۀً أُولئِکَ یُؤمِنُونَ بِهِ وَ مَن یَکفُر بِهِ مِنَ
حجّۀ و « بَیِّنَۀٍ » 321- الَأحزابِ فَالنّارُ مَوعِدُهُ فَلا تَکُ فِی مِریَۀٍ مِنهُ إِنَّهُ الحَقُّ مِن رَبِّکَ وَ لکِنَّ أَکثَرَ النّاسِ لا یُؤمِنُونَ [ 17 ] -قرآن- 1
وَ» اي شاهد من اللّه بصحّته « شاهِدٌ مِنهُ » اي و یتّبع ذلک البرهان یعنی پیروي میکند آن بیّنه و برهان را « وَ یَتلُوهُ » بصیرة و برهان
شکّ و ریب. - « مِریَۀٍ » اي من أهل مکّ ۀ و من تحزّب معهم « مِنَ الأَحزابِ » اي بالقرآن « یُؤمِنُونَ بِهِ » اي قبل القرآن « مِن قَبلِهِ
305- 256 -قرآن- 296 - 224 -قرآن- 238 - 187 -قرآن- 205 - 139 -قرآن- 169 - 49 -قرآن- 124 - 12 -قرآن- 35 - قرآن- 1
تفسیر معانی
اشاره
-17 پس آیا کسیکه از جانب پروردگار خود صاحب و داراي حجّت و برهانی باشد [چنانکه تمام پیمبران با قومهاي خود باین
قد » و « إنّی علی بینۀ من ربّی » : احتجاج میکردند که از جانب پروردگار خودشان داراي حجّت و بیّنهاي هستیم و میگفتند
و گواهی هم از خودش بدنبال او باشد [و بصحّت قول و راستی او شهادت دهد] و پیش از ظهور او هم « جئتکم ببیّنۀ من ربّکم
کتاب [توراة] موسی بصورت پیشوا و رحمتی آمده [و بر ظهور او و صحّت قول او شهادت و مژده داده باشد] [آیا چنین کسی
با کسیکه فقط لذت زندگانی دنیا و زینت آن را خواسته و بمتاع فناپذیر دنیا دلخوش کرده باشد و ایمان بخداي واحد نیاورده
و برهانی هم بر حقانیت خود نداشته باشد مساوي و برابر خواهد بود!] اینکه جماعت [ صفحه 270 ] [که از جانب پروردگار
داراي بیّنه و حجّت هستند و شاهدي مانند قرآن بدنبال دارند] بخداي واحد و رسالت آورنده قرآن ایمان میآورند و کسیکه
از احزاب یعنی فرق مختلفه مشرکان یا اهل کتاب باو کافر شوند و بر حقیقت پردهپوشی کنند وعدهگاه [یعنی مصیر و قرارگاه]
آنها آتش است. بنابرین [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و اي کسیکه اینکه خطاب را میشنوي] از آن در شکّ و تردید مباش و
بدان که اینکه قرآن و اینکه رسالت بحق و راستی از جانب پروردگار تست و لکن بیشتر مردم [بسبب جهلشان و غلبه هواي
نفس و دنیا دوستی و غفلت از خشم خداوندي انکار نبوّت پیمبر خدا را کرده و] بحق و حقیقت نمیگروند و بقرآن و آورنده
56 اوّل از إبن عباس و - قرآن ایمان نمیآورند. - در تفسیر کلام مبارك [وَ یَتلُوهُ شاهِدٌ مِنهُ] اقوالی ذکر کردهاند. -قرآن- 28
مجاهد و زجّاج که گفتهاند شاهد جبرئیل علیه السّلام است که قرآن را از جانب خداوند بر پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله تلاوت
مینمود و یتلوه را از مادّه تلاوت گرفتهاند نه از مصدر تبع و پیروي کردن و دنبال آمدن. دوّم مروي از امام حسین بن علی علیه
السّلام که إبن زید و جبّائی هم آنرا اختیار کردهاند آنستکه شاهد محمّد صلّی اللّه علیه و آله است از جانب خداي تعالی. سوّم
مروي از محمّد بن الحنفیه که حسن و قتاده هم بر آن قول رفتهاند آنکه شاهد منه لسان آنحضرت است که قرآن را بزبان خود
تلاوت میفرمود. چهارم مروي از امام أبی جعفر و علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام که شیخ طبرسی باسناد خود از جابر بن
عبد اللّه و او از علی علیه السّلام روایت کردهاند آنستکه شاهد علیّ إبن أبی طالب علیه السّلام است که از خود پیغمبر صلّی
اللّه علیه و آله است و پیرو اوست و براي رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله شهادت میدهد. پنجم از أبی مسلم است که گوید
[ شاهد قرآن است که بصحّت نبوّت آنحضرت گواه است. [ صفحه 271
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 18 تا 24
اشاره
وَ مَن أَظلَمُ مِمَّنِ افتَري عَلَی اللّهِ کَذِباً أُولئِکَ یُعرَضُونَ عَلی رَبِّهِم وَ یَقُولُ الَأشهادُ هؤُلاءِ الَّذِینَ کَذَبُوا عَلی رَبِّهِم أَلا لَعنَۀُ اللّهِ عَلَی
الظّالِمِینَ [ 18 ] الَّذِینَ یَصُ دُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَ یَبغُونَها عِوَجاً وَ هُم بِالآخِرَةِ هُم کافِرُونَ [ 19 ] أُولئِکَ لَم یَکُونُوا مُعجِزِینَ فِی
الأَرضِ وَ ما کانَ لَهُم مِن دُونِ اللّهِ مِن أَولِیاءَ یُضاعَفُ لَهُمُ العَذابُ ما کانُوا یَستَطِیعُونَ السَّمعَ وَ ما کانُوا یُبصِ رُونَ [ 20 ] أُولئِکَ
661 إِنَّ الَّذِینَ - الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَ هُم وَ ضَلَّ عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُونَ [ 21 ] لا جَرَمَ أَنَّهُم فِی الآخِرَةِ هُمُ الَأخسَرُونَ [ 22 ] -قرآن- 1
وَّ
ِ
آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ أَخبَتُوا إِلی رَبِّهِم أُولئِکَ أَصحابُ الجَنَّۀِ هُم فِیها خالِدُونَ [ 23 ] مَثَلُ الفَرِیقَینِ کَالأَعمی وَ الَأصَم
یعنی بر پروردگار خود عرضه « یُعرَضُ ونَ عَلی رَبِّهِم » 263- البَصِ یرِ وَ السَّمِیعِ هَل یَستَوِیانِ مَثَلًا أَ فَلا تَذَکَّرُونَ [ 24 ] -قرآن- 1
جمع شاهد یا شهید یعنی گواهان یا « الَأشهادُ » میشوند و مراد آنستکه پروردگار از آنها حساب دوره زندگی را میخواهد
اي یمنعون یعنی منع میکنند و « یَصُ دُّونَ » شهیدان و مراد از فرشتگان کرام الکاتبین است که نویسندگان أقوال و اعمالند
- 149 -قرآن- 278 - 30 -قرآن- 138 - یعنی میطلبند آن را بغی -قرآن- 1 « یَبغُونَها » جلوگیري مینمایند صدّه یصدّه صدّا: منعه
ضیّعوا. خسر یخسر « خَسِرُوا » اي معوّجۀ « عِوَجاً » یاران و یاوران « أَولِیاءَ » 381 [ صفحه 272 ] یبغی بغیۀ. طلب - -291 قرآن- 369
و تاه عنهم و بطل یعنی از دست آنها رفت و گم کردند « وَ ضَلَّ عَنهُم » خسرا و خسارا و خسارة یعنی زیان کرد و ضایع ساخت
اي حقّا یعنی از روي حق و بلا شکّ- در اصل بمعنی لابدّ و لا مناص بوده یعنی ناچار و ناگزیر و لا محاله و بعد « لا جَرَمَ »
یعنی باو اطمینان یافته و در برابر او خاشع شدند خبت مکان مستوي و « أَخبَتُوا » بمعنی قسم تحوّل یافته و حقّا معنی میشود
-78- 56 -قرآن- 68 - 29 -قرآن- 47 - اي تتذکّرون تاء اولی براي تخفیف حذف شده است. -قرآن- 18 « تَذَکَّرُونَ » مطمئن است
18 - و آیا ستمکارترین کس بر خود و بر غیر خود از 533- 428 -قرآن- 518 - 241 -قرآن- 417 - 167 -قرآن- 229 - قرآن- 148
آنکس که بر خداوند دروغی ببندد و بوحی خداوند بهتان و دروغ نسبت دهد کیست! اینکه جماعت مفتریان و جعل کنندگان
وحی دروغ [در روز رستاخیز] بر پروردگار خودشان عرضه میشوند و آنها را در پیشگاه عدل الهی براي محاسبه بر پا میدارند
و حساب أعمال آنها را میکشند و گواهان [از ملائکه کرام الکاتبین و أنبیاء و مرسلین و نیکان و پاکان از أهل زمان خود آنان
گواهی میدهند] و میگویند اینکه جماعتند [که بواسطه سوء اعمالشان از غیر خودشان متمایزاند و اینها هستند که] بر خدا
پروردگارشان دروغ بستند [و چیزي را بخداوند نسبت دادند که از جانب او نبود] بدانید و آگاه باشید که دوري از رحمت
خدا نصیب کسانی است که بر خود و بر غیر خود ستم کردند و خویشتن را معرض عذاب الهی قرار دادند]. 19 - اینان کسانی
هستند که مردم را از راه خدا باز داشتند [آنها را بهر طریق که ممکن بود اغواء کردند و بالقاء شبهه یا بترغیب و ترهیب و
تطمیع و تهدید غیر خود را از دین خدا منصرف نمودند] و راه مستقیم الهی را رها کرده راه کج را گرفتند و طالب طریق
معوج شدند [و بتحریف و تأویل و زیاده و نقصان در کتاب حق طریق حق و عدل را نخواسته خواهان طریق باطل و ناروا
گشتند] و اینها هستند که بآخرت [و سراي دیگر قیامت و بعث و نشور و خروج از قبور و [ صفحه 273 ] ثواب و عقاب] کافر
گشتند و منکر کیفر و پاداش أعمال شدند. 20 - اینکه جماعت در دار دنیا خدا را عاجز نتوانستند کرد که آنها را بوسیله
خسف و استیصال نابود گرداند چنانکه اقوام پیشین را نابود نمود [و چگونه عاجز کنند خدائیرا که قادر و قاهر و مالک
آسمانها و زمین است] و اینک هم یاران و مدد کارانی جز خدا ندارند که آنها را یاري کنند که اگر عذابی بر آنها نازل شود
آنان- را برهانند [و اگر حکمت الهی اقتضا کرده است که عذاب آنها بروز واپسین محول شود] در آنروز عذاب آنها بالنسبه
بعذاب دنیا چندین برابر خواهد شد و تمام اینها بدانجهت است که اینان استطاعت شنیدن گفتار حقّ را نداشتهاند و گوش خود
را از شنیدن حق و پذیرش و بحث از کلام حق بسته و همچنین راه حق را نمیبینند و چشم خود را بسته و راه خیر و حق را
نمینگرند و آیات قرآنیّه و آیات کونیه را نظر نمیکنند [باطل بر آنها غلبه یافته و بر دلهاشان مهر غفلت زده شده و نفوس
آنها را فساد گرفته و أبدا براي استعداد دریافت خیر معدّ و مهیّا نمیباشند]. 21 - اینکه جماعت [که وصف آنها گذشت]
بخودشان ضرر زدند و بسی زیان بردند [ضلالت را بفروش هدایت پذیرفتند و بخریداري عبادت غیر خدا و فروش عبادت خدا
در معامله زیان کردند] و آنچه را جعل کرده و بخدا افتراء بسته بودند همه باطل شد و همگی را از دست دادند. 22 - حقا و
بدون شک و تردید اینکه جماعت در آخرت از زیانکارترین مردمند [زیرا] مایه دین را بدنیا دادن از دون همّتی است || زان
که دنیا جملگی رنج است و دین آسایش است نعمت دنیا ستانی لذّت باقی دهی || اندرین سودا خریداریت غبن فاحش
است] 23 - [امّا کسیکه بر عکس اینکه باشد خدا فرماید] الحق کسانیکه ایمان بخدا و رسول آوردند و کردارهاي نیکو و
شایسته بجاي آوردند و روي انابه و [ صفحه 274 ] خشوع و تضرع بدرگاه پروردگارشان نهادند [و بیاد او سکینه و اطمینان
خاطر یافتند] چنین مردمانی أهل بهشت میباشند و در آنجا بطور جاویدان متنعم بنعمات الهی خواهند بود. 24 - مثل و تشبیه دو
فرقه [مؤمن و کافر] مثل و مانند کور و کر در برابر بینا و شنوا است [یعنی فرقه مسلمان مانند بینا و شنوا و فرقه کافر مانند کور و
کر است زیرا مؤمن بحواسّ خود بهرهمند و منتفع است و آنها را در راه دین و رضاي خالق جهان بکار میبرد و کافر از آنها
سودي نمیبرد و بمنزله آن است که فاقد آن حواس باشد] آیا اینکه دو مثال با یکدیگر مساوي و برابر هستند! [آیا حال کور و
کر با حال بیننده و شنونده در نزد بخردان یکسان است! هرگز و بهمین قسم هم حال کافران و مؤمنان در نزد خردمندان برابر و
یکسان نیست] بنابرین آیا چرا و به چه جهت متذکّر نمیشوید! [و تفکّر نمیکنید تا صحّت مثال ما را بدانید و تباین بین آندو را
ادراك کنید]!
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 25 تا 31
اشاره
وَ لَقَد أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِهِ إِنِّی لَکُم نَذِیرٌ مُبِینٌ [ 25 ] أَن لا تَعبُدُوا إِلَّا اللّهَ إِنِّی أَخافُ عَلَیکُم عَذابَ یَومٍ أَلِیمٍ [ 26 ] فَقالَ المَلَأُ
الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَومِهِ ما نَراكَ إِلاّ بَشَراً مِثلَنا وَ ما نَراكَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُم أَراذِلُنا بادِيَ الرَّأيِ وَ ما نَري لَکُم عَلَینا مِن فَضلٍ بَل
نَظُنُّکُم کاذِبِینَ [ 27 ] قالَ یا قَومِ أَ رَأَیتُم إِن کُنتُ عَلی بَیِّنَۀٍ مِن رَبِّی وَ آتانِی رَحمَۀً مِن عِندِهِ فَعُمِّیَت عَلَیکُم أَ نُلزِمُکُمُوها وَ أَنتُم لَها
کارِهُونَ [ 28 ] وَ یا قَومِ لا أَسئَلُکُم عَلَیهِ مالاً إِن أَجرِيَ إِلاّ عَلَی اللّهِ وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّهُم مُلاقُوا رَبِّهِم وَ لکِنِّی أَراکُم
765 وَ یا قَومِ مَن یَنصُرُنِی مِنَ اللّهِ إِن طَرَدتُهُم أَ فَلا تَذَکَّرُونَ [ 30 ] وَ لا أَقُولُ لَکُم عِندِي خَزائِنُ اللّهِ - قَوماً تَجهَلُونَ [ 29 ] -قرآن- 1
وَ لا أَعلَمُ الغَیبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ وَ لا أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزدَرِي أَعیُنُکُم لَن یُؤتِیَهُمُ اللّهُ خَیراً اللّهُ أَعلَمُ بِما فِی أَنفُسِهِم إِنِّی إِذاً لَمِنَ
جمع ارذل که آن « أَراذِلُنا » اشراف قوم که مهابت آنها چشمها را پر کند « المَلَأُ » [ 352 [ صفحه 275 - الظّالِمِینَ [ 31 ] -قرآن- 1
جمع رذل است مثل کلب و أکلب و أکالب و بقولی جمع أرذل است و بمعنی مردمان پست و سفله و صاحبان حرفهي پست و
یعنی بدون تفکّر شروع بکاري کند از بدو که اوّلین رأي باشد « بادِيَ الرَّأيِ » گفتهاند که مقصود فقراء و ضعفاء قوم بوده است
إن در اینجا بمعنی [ما] است یعنی ما أجري یعنی نیست مزد من « إِن أَجرِيَ » خفیت علیکم بر شما پنهان باشد « فَعُمِّیَت عَلَیکُم »
اي اقدارهم المعنویّۀ یعنی بقدر و مقام معنوي آنها نادان هستید « تَجهَلُونَ » طرد راندن با اهانت است « بِطارِدِ الَّذِینَ » ... مگر
اي من یمنعنی من اللّه یعنی کیست که مرا « مَن یَنصُ رُنِی مِنَ اللّهِ » یعنی انواع رزقی که بندگان خدا بآن نیازمندند « خَزائِنُ اللّهِ »
74 -قرآن- - 11 -قرآن- 62 - مانع از عذاب خدا شود نصره من کذا- اي منعه، و نصره علیه- اي اعانه علیه حتّی یغلب. -قرآن- 1
762- 675 -قرآن- 730 - 585 -قرآن- 656 - 542 -قرآن- 572 - 438 -قرآن- 521 - 384 -قرآن- 423 - -290-271 قرآن- 361
تفسیر معانی
اشاره
-25 و بحق سوگند که ما نوح را [که اوّلین رسول] بود بسوي قومش [که اوّلین قوم مشرك بخدا بودند] برسالت فرستادیم [و
او بقومش گفت] براستی بدانید که من براي شما ترساننده آشکاري هستم [یعنی ببیان واضح و روشنی شما را از فرجام بد
أعمال بدتان میترسانم و موجبات عذاب و راه خلاص از آنرا واضح [ صفحه 276 ] و آشکار براي شما روشن میسازم که
شبههاي در آن براي شما باقی نباشد]. 26 - [آمدهام تا شما را بترسانم] به اینکه که جز خداي یکتا را نپرستید [و ترك پرستش
غیر او را نمائید] زیرا که من از عذاب روز دردناکی [که روز رستاخیز روز غرقه و طوفان باشد و هول آن بس عظیم و ألم آن
بس شدید است] بر شما ترسانم. 27 - اشراف قوم او که بخدا و رسولش کافر بودند [در ردّ دعوت حضرت نوح بدلایل واهی
و پوچی که سستتر از تار عنکبوت بود متوسل شده گفتند] ما ترا جز بشري مانند خودمان نمیبینیم [ترا مزیّت و فضلی نیست
که مدعی رسالت و سفارت بین ما و خدا شوي. آیا ترا مال فراوانیست! یا فرزندان و خدمتکاران بسیار داري! یا دستگاه عریض
و مقام شامخی داري! با اینکه اینها را نداري چگونه آمر بر ما و مطاع ما خواهی بود!] و کسانیرا هم که بدنبال تو آمده و
پیروان تو هستند جز مردمانی پست [از صاحبان حرف و صنایع و فقراء و مستمندان] نمینگریم [و از رؤساء و اشراف ما کسی
پیروي ترا نکرده است و پیروان تو نه مالی دارند و نه جاه و مقامی] و اینکه پیروان تو مردمانی هستند زود باور و بیتأمّل و فکر
[که اگر برأي بدوي و نظره اوّلیشان نبود و فکر و تأمّلی داشتند و نظري در عواقب امور میکردند پیروي ترا نمیکردند. یا به
اینکه معنی که هر کس بپیروان تو نظر کند در اولین نظر و بادي رؤیت میبیند که آنها اراذل ناس و مردمان پست جامعه
هستند و از اشراف نمیباشند. و اقبال اینکه جماعت بتو و پیروي آنها از تو در بادي امر و ظاهر آن بدون تأمّل و تفکّر و نظر در
عواقب امور و بواطن آن ما را بمخالفت تو و عدم اتّباع تو وادار کرده است. آیا تو میخواهی ما را با اینها در یک صف قرار
دهی! اینکه گروه فقراء و مستمندانرا از خود دور کن تا با ما در یک طریقه و یک دین قرار نگیرند] ما براي شما [یعنی تو و
مردمانی که با تو هستند] فضیلتی و مزیّتی [از حیث علم یا رأي [ صفحه 277 ] یا جاه و مقام یا قوّهاي که بر ما تحمیل شود و ما
را بپیروي شما بدارد و از جاه و شرافتمان فرود آمده و با شما در یک ردیف واقع شویم] نمینگریم بلکه امر [از اینکه بالاتر و
سختتر است] ما شما را جماعتی دروغگو میپنداریم [که هم تو در دعوي نبوّتت دروغگوئی، و هم آنها در تصدیقشان در
باره تو و پیرویشان از تو دروغ میگویند]. [عادت أرباب دنیا بر اینکه بوده و هست که ارباب دین را اگر از فقراء و مستمندان
باشند و در نزد خداي سبحان اکرم و أفضل باشند حقیر میشمارند اینکه بدبختان مزیّت و برتري را بکثرت مال و منزلت
دنیوي و شرف نسبی که تمام آنها فانی و زوال پذیر است میدانند. [و ملّا چه نیکو در مثنوي گوید]: [همسري با أنبیاء برداشتند
|| اولیاء را همچو خود پنداشتند گفت اینک ما بشر ایشان بشر || ما و ایشان بسته خوابیم و خور اینکه ندانستند ایشان از عمی
|| در میان فرقی بود بیمنتها هر دو گون زنبور خوردند از محل || زین یکی شد زهر و آندیگر عسل هر دو گون آهو گیا
خوردند و آب || زان یکی خون شد ز دیگر مشک ناب آندو نی خوردند از یک آبخور || آن یکی خالی و دیگر نیشکر]
-28 نوح علیه السّلام در ردّ شبهات آنها بپاسخ گفت: اي قوم من بمن خبر دهید [من چه باید بکنم]! هر گاه من از جانب
پروردگارم در باره آنچه براي شما آوردهام حجّت و برهانی داشته باشم [و معجزهاي باشد که شاهد صحّت نبوّت من و مثبت
ادّعاي من باشد که اینکه رسالت از جانب اوست] و اگر از جانب خداوند بمن عنایتی شده و رحمت و نعمتی بمن عطا شده
باشد [که فوق رحمت و عنایت نسبت بتمام مردم باشد و معلوم باشد که نبوّت کسبی بشر نیست که با ادّعاي شما درست بیاید
که با اینکه من بشري هستم چگونه پیمبر مرسل باشم! اي قوم خدا داناتر است که براي رسالت خود چه کسی را برگزیند و
اوست که مرا برگزیده [ صفحه 278 ] و برسالت براي ارشاد شما فرستاده است] و لکن بر شما امر [بواسطه جهل و نادانیتان]
مخفی مانده [و بسبب غرور و خودخواهی که دارید دیده بصیرتتان نابینا شده است] در اینصورت [مرا چه باید کرد آیا قصد
شما اینستکه با اینکه شما اکراه از قبول حق دارید بجبر و الجاء] شما را ملزم نمایم و با اینکه شما را ناپسند است و حاضر
29 - و 479- بپذیرش راه خیر نیستید باکراه وادار کنم! [خیر اکراه و الزامی در کار نیست زیرا [لا إِکراهَ فِی الدِّینِ]. -قرآن- 451
اي قوم من؟ من [در برابر دعوت شما بسوي خدا و براي تبلیغ رسالت حق تعالی] از شما مال و مزدي نمیخواهم و ملک و
جاهی طلب نمیکنم [که شما از آن بترسید و از اجابت دعوت من خودداري کنید] مزد من و ثواب من براي اینکه دعوت و
تبلیغ، بر عهده کسی نیست و جز بر خداي یکتا بر کسی نیست که بمن اجري بدهد. [و همچنین در باره کسانی که شما آنها را
اراذل مینامید] من کسی نیستم که مردمانیرا که ایمان بخداي واحد آورده و تصدیق حقرا نمودهاند از نزد خود طرد کنم و آنها
را با اهانت از پیش خود برانم [براي اینکه شما چنین توقعی دارید و نمیخواهید در ردیف آنها بوده باشید] اینکه مؤمنان
پروردگار خود را ملاقات خواهند کرد [و خداوند بحساب آنها خواهد رسید و جزاي آنها را خواهد داد چنانکه بحساب
أعمال شما هم میرسد و جزاي کردار شما را میدهد و آنها در ملاقات با پروردگار ثواب خود را خواهند گرفت و خداوند
کیفر کسانی را که بآنها ستم کردهاند خواهد داد و من نمیخواهم آنان در نزد خداوند و در محضر عدل او خصماء من باشند و
از من که آنها را طرد کنم شکایت نزد پروردگار من ببرند من اینها را میدانم] و لکن شما را مینگرم که نمیدانید و جاهل
بحقایق هستید [و یا نمیدانید که برتري افراد بدین و تقوي است نه بدنیا و جاه و مال دنیا و یا اگر بعقیده شما اینها بظاهر ایمان
آوردهاند و ایمان قلبی ندارند و بدینجهت باید آنها را طرد کنم من چنین کاري نمیکنم، آنها بخداي خود خواهند رسید و
اوست که بباطن همه کس عالم است [ صفحه 279 ] و اگر چنین باشد که شما میگوئید جزاي آنها را خواهد داد و من فقط
مأمور بظاهر هستم و میبینم که شما بتمام اینکه حقایق نادان میباشید]. 30 - و [همچنین] اي قوم اگر من آنها را با اهانت از نزد
خود برانم کیست [در موقع شکایت آنها از من] مرا از غضب و سخط الهی مانع شود. پس آیا چرا شما متذکّر باین نکات
نیستید [و تفکّر نمیکنید که من چه میگویم!] 31 - و نیز من بشما نمیگویم که خزانههاي خدا در نزد من است [یعنی خویشتن
را از مرتبهاي که دارم بالا نمیبرم و ادّعا نمیکنم که مقدورات خدائی تمام پیش من است که هر چه بخواهم بکنم و هر چه
بخواهم ببخشم و از هر که بخواهم بگیرم و یا همه شما را توانگر سازم و نه کلیدهاي روزي خلایق نزد من است که شما
میگوئید تو فضل و مزیّتی بر ما نداري] و نمیگویم و ادّعا نمیکنم که علم بغیب دارم [و بسرائر و بواطن نفوس خلایق آگاه
هستم که شما میگوئید اینها که بتو ایمان آوردهاند ایمانشان ظاهري است البتّه خدا عالم بباطن آنهاست] و من نمیگویم که
من فرشته هستم [و روحانیم و از نر و مادهاي خلق نشدهام که شما میگوئید تو مانند بشري هستی بلی منهم مانند شما بشري
هستم و فقط خدا مرا تشریف رسالت پوشانیده است و بپیامبري برگزیده و تخصیص داده است] و من بکسانی که شما بدیده
حقارت بآنها مینگرید نمیگویم که خداوند بآنها در آینده خیري و مالی نخواهد داد [بلکه خداوند در دنیا بهر خیري آنها را
موفق خواهد ساخت و در آخرت هم بهر خیري که بکنند ثواب و پاداش آن را خواهد داد] و خداوند بآنچه در بواطن نفوس
آنهاست داناتر است [و او میداند که آیا آنها حقّا مؤمن هستند یا نیستند و جزاي عمل آنها را خواهد داد] من اگر چنین مطالبی
بگویم و غیر از آنچه هستم ادّعا کنم یا مؤمنان را بتکذیب شما که ایمان آنها را ظاهري میپندارید طرد کنم در اینصورت در
زمره ستمکاران خواهم بود [که هم بخویشتن و هم بغیر خود ستم نمودهام]. أ فلا تذکّرون اي أ فلا تتذکّرون که تاء أوّل براي
تخفیف حذف [ صفحه 280 ] شده است و معناي آن افلا تتفکّرون است و طبري بین تذکّر و تفکّر باین نحو قائل بفرق شده
تذکّر، طلب معنائی است که براي نفس حاضر است و تفکّر طلب معرفت هر چیزي است بقلب هر چند براي » : است که گوید
« ازراء » و [تزدري أعینکم] اي تحتقرونهم لفقرهم و ضعفهم و ازدراء بمعنی احتقار و باب افتعال از ماده « نفس حاضر نباشد
است. لطیفۀ عرفانیّه- صاحب تفسیر روح البیان گوید: در آیه مبارکه [مَن یَنصُ رُنِی مِنَ اللّهِ إِن طَرَدتُهُم] اشارهایست که نوح
روح بنفس سرکش گوید اگر من بدن را از طاعت و عبودیت باز دارم و بمجرّد ایمان نفس و تخلّق آن باخلاق روح اکتفا و
115 چه معتقد بعض - اقتصار کنم مرا از عذاب خدا و قهر او که باز خواهد داشت و مانع سخط او خواهد گردید. -قرآن- 66
فلاسفه و أهل عناد اینستکه میگویند أصل عبودیت معرفت بربوبیّت است و به جمعیّت باطن و محلّی شدن باخلاق حمیده و
اعتباري باعمال بدنی [از قبیل نماز و روزه و حجّ و غیره] نیست: اینان دروغ میگویند و خدا و رسولش را هم تکذیب میکنند
و بیراهه میروند و راه ضلالت میپویند- مطلب همانست که بزرگان دین گفتهاند که [الظاهر عنوان الباطن] و رسول خدا صلّی
لا یستقیم ایمان أحدکم حتّی یستقیم قلبه و لا یستقیم قلبه حتّی یستقیم لسانه و لا یستقیم لسانه حتّی » : اللّه علیه و آله فرمود
یستقیم أعماله. یعنی ایمان هیچیک از شما درست و پابرجا نمیشود تا اینکه قلب شما مستقیم و پا بر جا نشود و قلب شما
یعنی أرکان شریعت «. مستقیم نمیشود تا زبان شما مستقیم نگردد و زبان شما مستقیم نشود تا آنکه اعمال شما مستقیم نشود
هنگام استعمال ظاهر شریعت سرایت بباطن میکند و خداي تعالی نور را در شرع و ظلمت را در طبع بودیعه نهاده است و أنبیاء
را مبعوث گردانید تا خلایق را از ظلمات طبیعت بیرون آورده بنور شریعت منوّر فرمایند [پایان خلاصه ترجمه از تفسیر روح
[ البیان]. [ صفحه 281
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 32 تا 35
اشاره
قالُوا یا نُوحُ قَد جادَلتَنا فَأَکثَرتَ جِ دالَنا فَأتِنا بِما تَعِدُنا إِن کُنتَ مِنَ الصّادِقِینَ [ 32 ] قالَ إِنَّما یَأتِیکُم بِهِ اللّهُ إِن شاءَ وَ ما أَنتُم
بِمُعجِزِینَ [ 33 ] وَ لا یَنفَعُکُم نُصحِی إِن أَرَدتُ أَن أَن َ ص حَ لَکُم إِن کانَ اللّهُ یُرِیدُ أَن یُغوِیَکُم هُوَ رَبُّکُم وَ إِلَیهِ تُرجَعُونَ [ 34 ] أَم
اي خاصمتنا و حاججتنا، « قد جادلتنا » 454- یَقُولُونَ افتَراهُ قُل إِنِ افتَرَیتُهُ فَعَلَیَّ إِجرامِی وَ أَنَا بَرِيءٌ مِمّا تُجرِمُونَ [ 35 ] -قرآن- 1
جدال بمعنی مخاصمه و دشمنی است که مانع از ظهور حقیقت شود و چنین عملی باطل و مذموم است زیرا طرفین مکالمه هر
نصح بمعنی « نُصحِی » کدام میگویند حق اینستکه من میگویم و بالاخره حق و حقیقت روشن نمیشود و کار بدشمنی میکشد
إغواء بضلالت و تبهکاري افکندن خواه حسّی و « أَن یُغوِیَکُم » خیرخواهی است و اخلاص عمل است براي منصوح قولّا و عملا
خواه معنوي و در اینجا مراد اینکه است که: أن یخیبکم من رحمته بان یحرمکم ثوابه و یعاقبکم لکفرکم به یعنی شما را از
رحمت خود نومید کند به اینکه که از ثواب خود محرومتان سازد یا براي کافر شدن باو معاقبتان فرماید و بعذاب یا هلاك
دچارتان سازد- یا باین معنی که: ان کان اللّه یرید عقوبتکم علی إغوائکم الخلق و اضلالکم ایّاهم- یعنی اگر خدا اراده
368- 274 -قرآن- 350 - عقوبت شما را کند براي آنکه شما خلق را اغواء کرده و آنها را بوادي ضلالت انداختهاید -قرآن- 265
23 [نوح - اي فعلیّ وحدي ذنب جرمی یعنی گناه جرمم بر عهده خودم بتنهائی است. -قرآن- 1 « فَعَلَیَّ إِجرامِی » [ [ صفحه 282
علیه السّلام منتهاي جهد را در نصیحت قومش مبذول داشت و در اینکه آنها ایمان بخدا آورند و از پرستش بتان دوري جویند
و پیروي رسالت او کنند نهایت کوشش را بعمل آورد و در اینکار نهصد و پنجاه سال درنگ و پا فشاري نمود ولی براي آن
- قوم جز فرار چیزي نیفزود بلکه بر سرکشی و استکبار آنها بیفزود و کار بر نوح تنگ شد و در پاسخ نوح بالاخره ...] 32
گفتند اي نوح الحق با ما بسی مجادله و خصومت و احتجاج کردي و با ما جدال بسیار نمودي [و براي ما حجّتی باقی نگذاشتی
مگر آنکه آنرا باطل ساختی و برد سخنان ما ما را ملول و خسته خاطر نمودي] بنابرین اگر در گفتار خودت صادق هستی و
عذابی که بما وعده کردهاي راست و درست است آنرا براي ما بیاور [و بوعید خود وفا کن]. 33 - نوح علیه السّلام فرمود: جز
اینکه نیست که آنچه را من بشما وعده کردهام و شما را از آن ترسانیدهام [بدست من نیست و بدست خداست] و امر آن با
خداست و اگر او بخواهد و مشیتش تعلّق بگیرد معجّلا آنرا نازل میکند [و اگر بخواهد بتاخیر میاندازد] و بهر حال شما او را
عاجز نتوانید کرد و قدرت بر فرار از خواست او را نخواهید داشت. 34 - و اگر من خواسته باشم در باره شما اخلاصی بخرج
دهم و خیر خواهی کنم و خداوند اراده هلاك شما را بکند [و بخواهد بقبح اعمالتان] شما را محروم از ثواب و دچار عذاب
نماید نصیحت و خیر خواهی من براي شما سودي نخواهد داشت. او پروردگار شما و مالک امر شماست و بسوي او هم
برگشت شما خواهد بود [اینکه تفسیر در صورتیست که إغواء را در لفظ [یغویکم] بمعنی خیبۀ یعنی نومیدي و محرومیّت و
عذاب و هلاك بدانیم چنانکه در آیه [فسوف یلقون غیّا] غیّ و غوایه بمعنی هلاك تفسیر گشته است. [ صفحه 283 ] [و بتفسیر
دیگر] [بطوریکه عادت عرب است که اسم عقوبت را باسم معاقب علیه میخوانند معنی چنین باشد]: [اگر خدا بخواهد و اراده
نماید که شما را بجهت اینکه خلق را اغواء کرده و بگمراهی میافکنید عقوبت نماید و من خواسته باشم در باره شما خیر
خواهی کنم خیر خواهی من براي شما سودي و ثمري نخواهد داشت مالک أمر شما اوست و بسوي او هم برمیگردید [مبدء
شما و مرجع شما پروردگار شماست و غیر او را در کار شما تصرّفی نیست] [و کیفر و پاداش، همه با اوست]. 35 - بلکه آن
قوم گویند که آنچه نوح میگوید از خود جعل میکند و بخدا دروغ بسته است. در پاسخ آنها بگو اگر من از خود جعل کرده
و افتراء بسته باشم، وبال گناه آن بر عهده خود من است و من از جرمی که بمن نسبت میدهید بیزار هستم. [و بتفسیر دیگر
گفتهاند اینکه آیه در قصّه نوح معترضه و از گفتار مشرکان مکّه است و اینکه ردّ از طرف محمّد رسول خدا صلّی اللّه علیه و
آله بآنان میباشد].
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 36 تا 41
اشاره
وَ أُوحِیَ إِلی نُوحٍ أَنَّهُ لَن یُؤمِنَ مِن قَومِکَ إِلاّ مَن قَد آمَنَ فَلا تَبتَئِس بِما کانُوا یَفعَلُونَ [ 36 ] وَ اصنَعِ الفُلکَ بِأَعیُنِنا وَ وَحیِنا وَ لا
تُخاطِبنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُغرَقُونَ [ 37 ] وَ یَصنَعُ الفُلکَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیهِ مَلَأٌ مِن قَومِهِ سَخِرُوا مِنهُ قالَ إِن تَسخَرُوا مِنّا فَإِنّا نَسخَرُ
مِنکُم کَما تَسخَرُونَ [ 38 ] فَسَوفَ تَعلَمُونَ مَن یَأتِیهِ عَذابٌ یُخزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیهِ عَذابٌ مُقِیمٌ [ 39 ] حَتّی إِذا جاءَ أَمرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلنَا
695 وَ قالَ - زَّوجَینِ اثنَینِ وَ أَهلَکَ إِلاّ مَن سَبَقَ عَلَیهِ القَولُ وَ مَن آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاّ قَلِیلٌ [ 40 ] -قرآن- 1
ٍ
احمِل فِیها مِن کُل
الابتئاس باب افتعال از « فَلا تَبتَئِس » [ 96 [ صفحه 284 - ارکَبُوا فِیها بِسمِ اللّهِ مَجراها وَ مُرساها إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیمٌ [ 41 ] -قرآن- 1
بؤس اي لا تغتمّ و لا تحزن بهلاکتهم یعنی غمین و اندوهناك مباش بهلاکت آنها- و آن یا مشتق از بأس است که بمعنی
سختی و شدّت است، فعل آن: بئس یبأس بؤسا یعنی سخت نیازمند شد فهو بائس یعنی نیازمند کامل و یا مشتق از بؤس یعنی
« وَ اصنَعِ » کشتی و آن در مفرد و جمع بهمین صیغه و لفظ است « الفُلکَ » جنگ شدّت یافت، فعل آن بؤس یبؤس فهو بئس
یعنی زیر نظر و تحت مراقبت و « بِأَعیُنِنا » صنع بوجود آوردن شیء و صناعۀ حرفهاي است که بوسیله آن کسب معیشت شود
حلول بمعنی نزول و « یَحِلُّ » یعنی مسخره و استهزاء کردند و خندیدند « سَخِرُوا » اي بارشاد وحینا « وَ وَحیِنا » ملاحظه و عنایت ما
فار اي نبع یعنی جوشید و فور بمعنی غلیان و جوشیدن است و تنّور محلّی است که در آن « وَ فارَ التَّنُّورُ » فرود آمدن از مادّه حلّ
مجریها اي اجراؤها یعنی وقت یا « بِسمِ اللّهِ مَجراها وَ مُرساها » نان میپزند و گفتهاند تمثیلی است براي شدّت یافتن غضب و خشم
مکان جاري شدن و حرکت کردن آن و مرساها اي إرساؤها و إرساء لنگر انداختن و نگاهداشتن کشتی است یا آنچه بوسیله
634 -قرآن- - 606 -قرآن- 624 - 540 -قرآن- 594 - 447 -قرآن- 527 - 379 -قرآن- 435 - 17 -قرآن- 369 - آن میایستد. -قرآن- 1
36 - و بنوح علیه السّلام وحی رسید که غیر از کسانیکه تا بحال بحقیقت ایمان 958- 755 -قرآن- 923 - -685-675 قرآن- 734
بتو آورده است دیگر هرگز کسی از قوم تو ایمان نخواهد آورد بنا [ صفحه 285 ] برین از کفر آنان غمین مباش و بر آنچه
میکنند [و آزاري که بتو میدهند و تکذیبی که بتو روا میدارند] افسرده و ملول مشو. 37 - [و چون اینکه وحی رسید و نوح
گفت و چون خداوند اراده اهلاك آنها را فرمود « ربّ لا تذر » دانست که امیدي بایمان آنها و نسل آنها نیست نفرین کرد و
دستور ساختن کشتی را بپیامبرش داده و فرمود]: تحت نظر و مراقبت و عنایت ما و بدستور و تعلیم وحی ما که از خطا مصون
باشی بساختن کشتی بپرداز [تا وسیله نجات تو و مؤمنان بتو از غرق باشد و در باره کسانیکه بسبب کفرشان بخود و غیر
خودشان ستم کردند با ما گفتگوئی مکن [و عفو و بخشایش آنها را از ما مخواه و رأفت و رحمتی نسبت بآنها ابراز منما] زیرا
که قضاي الهی در باره آنها حتمی گشته و کلمه عذاب و بلاء نسبت بآنها حقیقت یافته است] و لا محاله آنها غرق خواهند
شد. 38 - نوح [مطابق امر و وحی الهی] مشغول بساختن کشتی گردید و کشتی را میساخت و هر زمان اشراف قوم بر او
میگذشتند باستهزاء او میپرداختند و باو میخندیدند [که اینکه مرد پس از پیغمبري کارش بنجّاري کشیده و در اینکه صحراي
گرم بیآب بساختن کشتی پرداخته است] نوح بپاسخ آنها و نیشخند آنها میگفت اگر اینک شما ما را مسخره میکنید [و
بگمان شما عمل ما لغو و بیفایده و احمقانه است تأمّل کنید] ما هم شما را [در موقع غرق و هلاك شدنتان] مسخره خواهیم
کرد [سزاي نادانی و جزاي عملتان را بشما نشان خواهیم داد] همانقسم که شما ما را مسخره مینمائید [قریبا در دنیا بگرفتاري
بلاي غرق و در آخرت بابتلاي عذاب دوزخ بجزاي کردارتان میرسید]. 39 - چیزي نخواهد گذشت که بدانید چه کسی دچار
عذابی خواهد شد که موجب رسوائی او شود و کدامیک از دو طرف مبتلاي بعذاب و شکنجه پایداري در آخرت خواهد
گردید. کنون کوش کاب از کمر در گذشت || نه در وقت سیلاب کز سر گذشت [ صفحه 286 ] [قال رسول اللّه صلّی اللّه
علیه و آله مثلی و مثل أهل بیتی کمثل سفینۀ نوح من تمسّک بها نجی و من تخلّف عنها غرق]. [بهر اینکه فرمود پیغمبر که من
|| همچو کشتی ام بطوفان زمن ما و اصحابم چه آن کشتی نوح || هر که دست اندر زند یابد فتوح چونکه با شیخی تو دور از
زشتئی || روز و شب سیّاره و در کشتئی مگسل از پیغمبر ایّام خویش || تکیه کم کن بر فن و بر گام خویش گرچه شیري
چون روي ره بیدلیل || خویش بین و در ضلالی و ذلیل] 40 - [اینکه بود حال نوح و حال قوم او و نوح علیه السّلام با کمال
جودت مشغول ساختن کشتی بود و از استهزاء قوم هم متألّم و متأثّر نبود] تا اینکه فرمان ما صادر گردید و امر ما نزول یافت و
خشم ما شدّت یافت و تنور بجوش آمد [و آب از آسمان سرازیر و از زمین بجوشید و ارتفاع یافت، در اینحال ما بنوح گفتیم
که از هر جنسی یک جفت [نر و ماده] در کشتی بردار [و با خود بضمیمه أهل و عیال خودت و کسانیکه بتو ایمان آوردهاند
در سفینه حمل کن] باستثناي آنها که قبلا وعده هلاك آنها داده شده بود [و از خاندان نوح زن خیانتکار او واهله و پسر
- نافرمان او کنعان بقیّه با او بکشتی رفتند] و همچنین کسانیکه ایمان آورده بودند و جز عدّه کمی با او ایمان نیاورده بودند. 41
[نوح بهمراهان خطاب کرده و] گفت در کشتی سوار شوید و بنام خدائی که حرکت دهنده کشتی و جاري کننده و روان
سازنده آن بر روي آب و نگاهدارنده آن در مواقف توقف و در مواقع تامّل و نزول است یاري جوئید و از او و نام او برکت و
نجات بطلبید زیرا که پروردگار من آمرزنده گناهان و مهربان نسبت ببندگان است [بلی اوست که حافظ است و حفیظ و رحیم
[ است و کریم]. [دست حاجت چو بري نزد خداوندي بر || که رحیم است و کریم است و غفور است و ودود [ صفحه 287
کرمش نامتناهی نعمش بیپایان || هیچ خواهنده از اینکه در نرود بیمقصود]
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 42 تا 47
اشاره
وَ هِیَ تَجرِي بِهِم فِی مَوجٍ کَالجِبالِ وَ نادي نُوحٌ ابنَهُ وَ کانَ فِی مَعزِلٍ یا بُنَیَّ ارکَب مَعَنا وَ لا تَکُن مَعَ الکافِرِینَ [ 42 ] قالَ سَآوِي
إِلی جَبَلٍ یَعصِ مُنِی مِنَ الماءِ قالَ لا عاصِمَ الیَومَ مِن أَمرِ اللّهِ إِلاّ مَن رَحِمَ وَ حالَ بَینَهُمَا المَوجُ فَکانَ مِنَ المُغرَقِینَ [ 43 ] وَ قِیلَ یا
وَّ قِیلَ بُعداً لِلقَومِ الظّالِمِینَ [ 44 ] وَ نادي
ِ
أَرضُ ابلَعِی ماءَكِ وَ یا سَماءُ أَقلِعِی وَ غِیضَ الماءُ وَ قُضِ یَ الَأمرُ وَ استَوَت عَلَی الجُودِي
إِّنَّ ابنِی مِن أَهلِی وَ إِنَّ وَعدَكَ الحَقُّ وَ أَنتَ أَحکَمُ الحاکِمِینَ [ 45 ] قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیسَ مِن أَهلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ
ِ
نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَب
إِّنِّی أَعُوذُ بِکَ أَن
ِ
818 قالَ رَب - غَیرُ صالِحٍ فَلا تَسئَلنِ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الجاهِلِینَ [ 46 ] -قرآن- 1
جمع موجۀ و « مَوجٍ » [ 144 [ صفحه 288 - أَسئَلَکَ ما لَیسَ لِی بِهِ عِلمٌ وَ إِلاّ تَغفِر لِی وَ تَرحَمنِی أَکُن مِنَ الخاسِرِینَ [ 47 ] -قرآن- 1
اسم مکان « مَعزِلٍ » آن کیفیّتی است که در موقع اضطراب دریا حادث میشود و باد و طوفان آب را ببالا برده و مرتفع میسازد
یحمینی و یحفظنی « یَعصِمُنِی » اي سألجأ یعنی پناه میبرم « سَآوِي » است از مادّه عزل یعنی دور ساختن- عزله یعزله عزلا اي أبعده
بلع بسرعت فرو بردن طعام یا شراب را « ابلَعِی » و یمنعنی یعنی مرا حمایت و حفاظت کند و باز دارد و عصمت بمعنی منع است
اي أمسکی و کفّی و اقلاع یعنی ریشه کن ساختن. « أَقلِعِی » بحلق و مري در انسان و در غیر ذي روح بسرعت فرو بردن بدرون
519 أقلعت السماء اذا ذهب - 390 -قرآن- 508 - 283 -قرآن- 380 - 239 -قرآن- 270 - 145 -قرآن- 230 - 9-قرآن- 135 - -قرآن- 1
غاض الماء یغوض یعنی خشک شد و بزیر زمین « غِیضَ الماءُ » مطرها حتّی لا یبقی شیء منه یعنی باران آسمان بتمام فرو ریختن
-111- کّوهی است معروف در دیار بکر و موصل. -قرآن- 96
ِ
« الجُودِي » استقرّت یعنی مستقرّ و برقرار شد « استَوَت » فرو رفت
225- 176 -قرآن- 212 - قرآن- 166
تفسیر معانی:
اشاره
-42 و آن کشتی آنها را بمیان موجهائی برد که مانند کوههاي بلند در حرکت بودند و نوح را [عاطفه پدري تحریک نمود]
پسر خود [کنعان] را که در قطعه زمینی از او دور و جدا مانده بود بانگ زد و ندا در داد که اي پسرك من [بخدا ایمان آور و
سپس] بکشتی ما در آ و با ما سوار شو [اینکه کشتی نجات و نجاح است] با کافران مباش [که هلاك خواهی شد]. 43 - [پسر
نوح بپاسخ پدر] گفت بزودي من بکوهی پناه میبرم و در قلّه آن منزل و مأوي خواهم گرفت که آنکوه مرا از طوفان و آسیب
آب حفظ خواهد نمود- نوح [بآن پسر کافر نافرمان] گفت امروز در عالم وجود چیزي نیست که مانع و رادع امر الهی باشد [و
چون قضاي الهی بیاید و بلاي او نازل شود نیست کسیکه نگهدارنده شخص از عذاب او گردد [مگر کسی که خدا باو رحم
آورد و دفع عذاب از او کند [تو هم ایمان بیاور تا خدا بتو رحم کند ولی او نصیحت نشنید و در اینکه بین] موجی بین پدر و
پسر حایل گشت و پسر در زمره غرق شدگان قرار گرفت [ صفحه 289 ] [تذکار گفتار ملا در مثنوي در اینباب بیمناسبت
نیست]. [همچو کنعان کاشنا میکرد او || که نخواهم کشتی نوح عدو هین بیا در کشتی بابا نشین || تا نگردي غرق طوفان
اي مهین گفت نی من آشنا آموختم || من بجز شمع تو شمع افروختم هین مکن کاین موج طوفان بلاست || دست و پاي
آشنا امروز لاست باد قهر است و بلاي شمع کش || جز که شمع حق نمیباید خمش گفت میرفتم بر آن کوه بلند || عاصم
است آن که مرا از هر گزند هین مکن که کوه کاه است اینکه زمان || جز حبیب خویش را ندهد امان گفت من کی پند تو
بشنودهام || که طمع کردي که من زین دودهام خوش نیامد گفت تو هرگز مرا || من بریئم از تو در هر دو سرا اینکه دم سرد
تو در گوشم نرفت || خاصه اکنون که شدم دانا و زفت گفت بابا چه زیان دارد اگر || بشنوي یکبار تو پند پدر همچنین
میگفت او پند لطیف || همچنان میگفت او دفع عنیف نی پدر از نصح کنعان سیر شد || نی دمی در گوش آن ادبیر شد
اندرین گفتن بدند و موج تیز || بر سر کنعان زد و شد ریز ریز] اولا: در باب [تنّور] مفسرانرا اقوالی است: 1- قول مروي از
حسن و إبن عباس و مجاهد که آن تنور نان پزي بوده و بحضرت آدم علیه السّلام تعلّق داشته است و براي نوح علامتی بوده
است که هر وقت از موضع غیر معبود آب بجوشد نوح خارج شود و در باب آنهم خلاف است بعضی گفتهاند در خانه نوح
علیه السّلام در عین ورده از اراضی شام بود و بعض دیگر گفتهاند در ناحیه کوفه بوده است و اینکه قول مروي از امامان ما
علیهم السّلام است و مف ّ ض ل بن عمر از امام صادق علیه السّلام در حدیث طویل روایت کرده است که فرمود تنور در خانه
پیرزنی مؤمنه در پشت بقبله طرف راست مسجد کوفه بوده است. [ صفحه 290 ] گوید عرض کردم چگونه ابتداي خروج آب
از اینکه تنور بوده است! فرمود بلی خداوند خواست بقوم نوح آیت و اعجازي نشان دهد و سپس بارانی فرستاد و آب فرات
فیضان یافت و هر جا چشمهاي بود جوشید و آنان را غرقه ساخت و نوح را با کسانیکه در کشتی او بودند نجات بخشید. گوید
عرض کردم آیا مسجد کوفه قدیمی است فرمود: بلی آنجا نمازگاه پیغمبران است و رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله چون
بآسمانها عروج فرمود جبرئیل علیه السّلام باو عرض کرد یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله اینجا مسجد پدرت آدم علیه السّلام و
نمازگاه اوست و نمازگاه انبیاء است فرود آي و در آن نماز بگذار و آنحضرت فرود آمد و در آنجا نماز گذارد و سپس
بآسمانها عروج فرمود. و أبو عبیدة الحذاء از أبی جعفر علیه السّلام روایت کرده است که فرمود: وسط مسجد کوفان باغی از
باغات بهشت است، هر نماز در آنجا هفتاد نماز بشمار است و یکهزار و هفتاد پیامبر در آن نماز کردهاند و تنّور در آن فوران
یافته است و کشتی نوح از آنجا بجریان و حرکت افتاده است و آن در بابل و مجمع پیمبران علیهم السّلام است. 2- قولی که
نیز از إبن عباس و زهري و عکرمه روایت شده و زجّاج آن را اختیار کرده است آنکه تنور عبارت از سطح زمین است و آیه وَ
3- تنور قسمت أعلی و اشرف و مرتفع زمین است و آب از نقاط مرتفعه 181- فَجَّرنَا الَأرضَ عُیُوناً مؤیّد آن است. -قرآن- 151
زمین مانند تنور جوشیدن گرفت. 4- قولی که مروي از علی علیه السّلام است به اینکه که معنی فار التنّور [طلع الفجر و ظهر
امارات دخول النّهار] است چنانکه گفتهاند نوّر الصبح تنویرا. 5- اینکه معناي [فار التّنور] [اشتدّ غضب اللّه علیهم و نقمته بهم]
باشد چنانکه عرب گوید [فار قدر القوم یعنی دیگ قوم بجوش آمد] وقتی که جنگ آنها شدّت یابد در اینجا هم یعنی غضب
خدا بر آنها شدّت یافت و شیخ بزرگوار [ صفحه 291 ] طبرسی رض گوید اینکه قول خیلی بعید بنظر میآید و حمل کلام بر
آنچه رؤیت شاهد آن است اولی است. ثانیا: در خصوص عدّهاي که همراه نوح بودهاند نیز اقوالی است بعضی هشتاد و بعضی
هفتاد و دو و بیشتر و کمتر گفتهاند. و از امام صادق علیه السّلام مروي است که هشت تن بودهاند و سه برادر یکی سام [که
عرب و روم و فارس و اصناف عجم از اولاد او بودهاند] دیگري حام [که سودان یعنی سیاهان و حبش و زنگبار از اولاد او
بودهاند]. سه دیگر یافت [که ترك و چین و یأجوج و مأجوج از فرزندان او بودهاند] که با زنهاشان و زنهاي نوح بهمراه او
بودهاند و کنعان با [یام] از پدر کناره گرفت و با مادرش غرق شد. 44 - و بزمین خطاب شد [یعنی خداي تعالی خطاب فرمود
زیرا چنین امر و خطابی جز از ناحیه ذات مقدّس او در قوّه هیچ فردي از موجودات نبوده و نیست و بسبب معلوم و واضح بودن
فاعل و گوینده آن، فعل را بصیغه مجهول فرموده است اي زمین آب خودت را فرو ببر [آبهائیکه از چشمههاي تو جوشید
بخود درکش و بلع کن تا بر روي تو چیزي از آن باقی نماند] و اي آسمان خود را نگاهدار [و دیگر باران مبار] و باین نداء و
خطاب [در کمترین مدّتی زمین آبهاي خود را فرو برد و بارانهم منقطع گشت] و آب فرو نشست و امر و فرمان الهی [که
هلاك کافران بود] خاتمه و انجام پذیرفت و کشتی نوح و همراهان بر کوه جودي مستقرّ گردید و گفته شد [یعنی خداوند
سبحان و یا فرشتگان آسمان و یا نوح و همراهان گفتند] هلاك باد و از رحمت خداوند دور باد و مرگ و نیستی باد براي
مردمی که هم بخویشتن ظلم میکنند و از عنایت حق تعالی بیبهره میمانند و هم بر غیر خود ستم روا میدارند و آنها را از
رحمت و نعمات الهی محروم و بینصیب میگذارند. اولا: در [کتاب النّبوّة] مسندا تا أبی بصیر از أبو الحسن موسی [ صفحه
292 ] إبن جعفر علیهما السّلام روایت شده است که فرمود: نوح تا مدتی که خدا خواسته بود در کشتی ماند و خداوند بکوهها
وحی فرمود که من کشتی نوح را بر یکی از شماها مستقر خواهم ساخت آنها هر یک بارتفاع خود بالیده و خویشتن را قابل
دیدند جز کوه جودي که فروتنی کرد و آن کوهی بود در موصل و خود را لایق و قابل ندید و بسبب همین تواضع سینه کشتی
بکوه جودي برخورد کرد و نوح پروردگار را بخواند و کشتی بر آن کوه قرار گرفت و لنگر انداخت [پایان]. طریقت جز اینکه
نیست درویش را || که افکنده دارد تن خویش را بلندیت باید تواضع گزین || که آن بام را نیست راهی جز اینکه [سعدي
ره] ثانیا- هر چند قرآن کریم تمام سور و آیاتش معجز است و در منتهاي فصاحت و بلاغت است لکن بین بعض آیات آن و
اجزاء قرآن بر حسب اشتمال بر خواص و مزایائی تفاوت است، زیرا هر مقامی را تحمل کلام مافوق آن از لطایف و خفایا
نیست و از جمله کلمات بلند که حاوي بدایع فصاحت و عجایب بلاغت است اینکه آیات است که سخنان بشر قادر بر مقاربه
و مقابله با آن نیست زیرا داراي حسن تقابل معنی و ایتلاف الفاظ و حسن بیان در تصویر حال و ایجاز بدون اخلال و غیر آن
است و اجماع مفسّران بر آن است که اینکه آیات را در بلاغت محلّی عالی و مکانی متعالی است. و مروي است که کفّار
قریش در مقام معارضه با قرآن بر آمدند و چهل روز با تناول مغز گندم خالص و گوشت گوسفند و شراب ناب گذرانیدند تا
ذهنهاي خود را صافی کرده و کلامی مانند قرآن بگویند و چون اینکه آیات را بشنیدند بیکدیگر گفتند اینکه سخن را شباهتی
بسخن مخلوق نیست و آوردن مانند آن در توانائی هیچ بشري نمیباشد لذا دم در کشیدند و پراکنده شدند و پی کار خود
رفتند. [در بیان و در فصاحت کی بود یکسان سخن || گر چه گوینده بود چون حافظ و چون أصمعی [ صفحه 293 ] در کلام
ایزد بیچون که وحی منزل است || کی بود تبّت یدا چون قیل یا أرض ابلعی] 45 - [و چون نوح علیه السّلام ملاحظه نمود که
داستان بهلاك کافران پایان یافت و از جمله آنها پسرش نیز بهلاکت رسید احساسات پدر و فرزندي و عاطفه ابوّت موجب
تأسف عمیقی در او گشته] ندا برداشت و بدرگاه پروردگار خود عرضه داشت و گفت: اي مالک من [و اي خالق و رازق من،
تو بمن وعده کردي که أهل بیت مرا نجات دهی] پسر من از جمله أهل بیت من بود و حقّا که وعده تو حق [و قول تو صدق و
حکم تو عدل] است و تو حکیمترین حکیمان یا عادلترین حاکمان هستی [و من أحسن من اللّه حکما لقوم یوقنون] [و خلفی
در وعده تو نمیباشد لذا اگر پسر من از کسانیست که مشمول وعده نجات است او را نجات ده]. 46 - پروردگار سبحانه و
تعالی خطاب فرمود: اي نوح حق آنستکه پسر تو از أهل تو و خاندان تو نیست [که من أمر کردم با خود بکشتی ببري. چرا!]
براي اینکه [من سبق علیه القول] را استثناء کردهام و کسانیرا وعده نجات دادهام که مخالف دین تو نباشند و کفر بخدا و
رسولش، او را از کسانیکه أحکام أهل تو بر او صدق کند خارج ساخت] او داراي کردار ناشایسته است یا خود نفس عمل نا
صالح و ناشایسته است بنابرین اي نوح چیزي را که بآن علم نداري و نمیدانی که حق و صواب است از من مخواه. من بتو پند
و نصیحت میکنم که در زمره نادانان نباشی [یعنی از کسانیکه بطلان تشریع و قانون الهی را خواهانند و بتقدیر او در باره
بندگان و مخلوقات او نادانند زیرا او خدائیست داناي بحال بندگان و بیناي بحال آفریدگان]. 47 - نوح [پس از شنیدن اینکه
عتاب] عرضه داشت اي پروردگار من و اي مالک جان و هستی من امن بخودت پناه میبرم که از تو چیزي را بخواهم که علم
صحیح بآن ندارم [و ندانم که صواب است خودت مرا موفق برضاي خود ساز و مرا [ صفحه 294 ] بخودم وامگذار] و اگر تو
مرا نیامرزي [از خواهشی که بیجا کردم] و بمن رحم نکنی [و توبه مرا نپذیري] [و مرا مشمول رحمت واسعه خود قرار ندهی]
من در زمره زیانکاران خواهم بود. اي برادر بنگر که قرابت و خویشاوندي و اخوّت دینی و برادري در راه خدا از قرابت و
خویشاوندي نسبی حتّی پدر و فرزندي قویتر و نیرومندتر است و مؤمنین و مؤمنات بستگان و أولیاء یکدیگراند و پسر نوح
چون کافر شد بحکم إلهی از پسري نوح و از خاندان و أهل او هم بیرون شد. [سعدي ره چه نیکو گوید]: [پسر نوح با بدان
بنشست || خاندان نبوّتش گم شد سگ أصحاب کهف روزي چند || پی نیکان گرفت و مردم شد] و ایمان و صلاح را
ارتباط و علاقهاي بوراثت و نسبت سببی و نسبی نیست [کلّ امرئ بما کسب رهین] و جزاي ایمان و کردارهاي صالح و شایسته
غالبا در دنیا و حتما در آخرت عاید صاحب آن خواهد گردید.
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 48 تا 49
اشاره
قِیلَ یا نُوحُ اهبِط بِسَلامٍ مِنّا وَ بَرَکاتٍ عَلَیکَ وَ عَلی أُمَمٍ مِمَّن مَعَکَ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُم ثُمَّ یَمَسُّهُم مِنّا عَذابٌ أَلِیمٌ [ 48 ] تِلکَ مِن أَنباءِ
یعنی از « اهبِط » 318- الغَیبِ نُوحِیها إِلَیکَ ما کُنتَ تَعلَمُها أَنتَ وَ لا قَومُکَ مِن قَبلِ هذا فَاصبِر إِنَّ العاقِبَۀَ لِلمُتَّقِینَ [ 49 ] -قرآن- 1
هم لازم و هم متعدي استعمال شده با اینکه فرق که لازم آن مصدرش هبوط و متعدي مصدرش هبط - « هبط » کشتی فرود آي
« بِسَ لامٍ مِنّا » 8 [ صفحه 295 ] است مانند رجع و رجوع و مراد در اینکه آیه هبوط است که بفارسی فرود آمدن است - قرآن- 1
جمع نبأ یعنی اخبار. - « أَنباءِ » یعنی اینکه قصه نوح « تِلکَ » اي و زیادات فی رزقک و نسلک « وَ بَرَکاتٍ » اي مسلّما علیک منّا
48 - گفته شد [یعنی از مصدر جلال خطاب شد که] اي 224- 189 -قرآن- 215 - 147 -قرآن- 181 - 110 -قرآن- 133 - قرآن- 93
نوح از کشتی یا از بالاي کوه جودي که کشتی بر آن قرار گرفته است فرود آي- فرود آي در حالتی که مشمول سلام و
تحیّات و برخوردار و متمتع به امن و امان از جانب خداي منّان میباشی- فرود آي بسلامت و برکات و مزید رزق و نعمات
براي خودت و براي افرادي که با تو از مخلوقات خدائی همراه بودهاند چه انسانها باشند یا حیوانات و امتهائی که از ذرّیه تو و
همراهان تو بعدا بیایند [که آنها را در دنیا و آخرت از خیرات و برکات و طیّبات برخوردار و متمتع خواهیم ساخت و امتهائی
که از ذریّه و نسل حاضرین بوجود آیند و کفر و عناد پیشه کنند در دنیا بهرهمندشان خواهیم کرد ولی در آخرت مضطرّشان
ساخته و تماس با عذاب دردناکی خواهند داشت. 49 - [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] اینکه داستان [که از نوح و کیفیت حال
او و غرق کافران زمان او بیان کردیم] از خبرهاي غیبی است که بتو وحی نمودیم و پیش از اینکه نه خودت و نه مردم زمانت
بآن اخبار عالم و دانا نبودید- بنابرین [تو هم یا محمّد مانند نوح که صبر کرد و مآل صبر را براي او و قومش دانستی] صبور و
شکیبا باش [و بر قیام بامر خدا و بر آزار قوم کافر و عنود زمانت بردباري کن] و بدانکه عاقبت محمود و فرجام نیک [از صبر و
ظفر و نصرت و پیروزي] براي مردمان پرهیزکار و مؤمنان بخدا و رسول اوست [چنانکه براي مردمان مطیع زمان نوح بود].
کاشفی گوید: پیر طریقت فرموده که صبر کلید همه بستگیهاست و شکیبائی علاج همه خستگیها- نتیجه شکیبائی ظفر است
و کار بیصبر از هر روز بتراست. [ صفحه 296 ] [صبر است کلید گنج مقصود || بی صبر در مراد نگشود گر صبر کنی مراد
یابی || وز پاي درافتی ار شتابی] [صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند || بر اثر صبر نوبت ظفر آید]
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 50 تا 60
اشاره
وَ إِلی عادٍ أَخاهُم هُوداً قالَ یا قَومِ اعبُدُوا اللّهَ ما لَکُم مِن إِلهٍ غَیرُهُ إِن أَنتُم إِلاّ مُفتَرُونَ [ 50 ] یا قَومِ لا أَسئَلُکُم عَلَیهِ أَجراً إِن أَجرِيَ
إِلاّ عَلَی الَّذِي فَطَرَنِی أَ فَلا تَعقِلُونَ [ 51 ] وَ یا قَومِ استَغفِرُوا رَبَّکُم ثُمَّ تُوبُوا إِلَیهِ یُرسِلِ السَّماءَ عَلَیکُم مِدراراً وَ یَزِدکُم قُوَّةً إِلی
قُوَّتِکُم وَ لا تَتَوَلَّوا مُجرِمِینَ [ 52 ] قالُوا یا هُودُ ما جِئتَنا بِبَیِّنَۀٍ وَ ما نَحنُ بِتارِکِی آلِهَتِنا عَن قَولِکَ وَ ما نَحنُ لَکَ بِمُؤمِنِینَ [ 53 ] إِن
676 مِن دُونِهِ فَکِیدُونِی - نَقُولُ إِلَّا اعتَراكَ بَعضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ قالَ إِنِّی أُشهِدُ اللّهَ وَ اشهَدُوا أَنِّی بَرِيءٌ مِمّا تُشرِکُونَ [ 54 ] -قرآن- 1
[ جَمِیعاً ثُمَّ لا تُنظِرُونِ [ 55 ] إِنِّی تَوَکَّلتُ عَلَی اللّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُم ما مِن دَابَّۀٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِ یَتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِ راطٍ مُستَقِیمٍ [ 56
شَّیءٍ حَفِیظٌ [ 57 ] وَ
ِ
فَإِن تَوَلَّوا فَقَد أَبلَغتُکُم ما أُرسِلتُ بِهِ إِلَیکُم وَ یَستَخلِفُ رَبِّی قَوماً غَیرَکُم وَ لا تَضُ رُّونَهُ شَیئاً إِنَّ رَبِّی عَلی کُل
لَمّا جاءَ أَمرُنا نَجَّینا هُوداً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحمَۀٍ مِنّا وَ نَجَّیناهُم مِن عَذابٍ غَلِیظٍ [ 58 ] وَ تِلکَ عادٌ جَحَدُوا بِآیاتِ رَبِّهِم وَ عَصَوا
627 وَ أُتبِعُوا فِی هذِهِ الدُّنیا لَعنَۀً وَ یَومَ القِیامَۀِ أَلا إِنَّ عاداً کَفَرُوا رَبَّهُم أَلا بُعداً - جَّبّارٍ عَنِیدٍ [ 59 ] -قرآن- 1
ِ
رُسُلَهُ وَ اتَّبَعُوا أَمرَ کُل
« مِدراراً » اي خلقنی. فطره یفطره فطرا: اي خلقه و منه الفطرة للخلقۀ « فَطَرَنِی » [ 136 [ صفحه 297 - لِعادٍ قَومِ هُودٍ [ 60 ] -قرآن- 1
« بِبَیِّنَۀٍ » اي کثیرة الدّر یعنی پیدار و دنبالهدار و پشت سر هم درّ یدرّ درّا یعنی أمطر. بارید. مدرار یعنی پی در پی: کثیر التتابع
اي « بِسُوءٍ » اي اصابک یعنی بتو رسیده است عراه یعروه عروا. اي اصابه « إِلَّا اعتَراكَ » اي ما نقول « إِن نَقُولُ » . بشاهد او دلیل
لا» یعنی هر کید و حیلهاي را که خواهانید در باره من بیندیشید « فَکِیدُونِی » بأذي و مقصود در اینجا از سوء و آزار جنون است
یعنی تسخیر کننده او و متصرّف در او و مالک او و ناصیه بمعنی موي جلوي « آخِذٌ بِناصِ یَتِها » یعنی مرا مهلت ندهید « تُنظِرُونِ
شخص قاهر غالب « جَبّارٍ » پیشانی آدمی است و گرفتن آن کنایه از تصرف اوست که بهر نحو بخواهد او را بکشد و بگرداند
-13- صاحب عناد که تا بتواند اذعان و اعتراف بحق نکند. -قرآن- 1 « عَنِیدٍ » که غیر خود را بجبر و زور بپیروي خود وادار کند
-535- 448 -قرآن- 519 - 376 -قرآن- 434 - 301 -قرآن- 367 - 268 -قرآن- 283 - 234 -قرآن- 253 - 87 -قرآن- 221 - قرآن- 77
859- 776 -قرآن- 850 - 579 -قرآن- 767 - قرآن- 559
تفسیر معانی-
اشاره
[قبیله عاد قومی بودند ساکن أحقاف [در شمال حضرموت و غربی عمان] و مردمی بودند نیرومند و جسور کارشان کشاورزي
و گلهداري و خداوند از جهت دارائی و نیروي جسمانی مزیّتی بآنها بخشیده بود و آنان [ صفحه 298 ] جانشینان قوم نوح بودند
أَ» [وَ اذکُرُوا إِذ جَعَلَکُم خُلَفاءَ مِن بَعدِ قَومِ نُوحٍ وَ زادَکُم فِی الخَلقِ بَصطَۀً فَاذکُرُوا آلاءَ اللّهِ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ] [از سوره أعراف] و
50 - و ما بسوي قوم عاد برادر نسبی 247- 172 -قرآن- 195 - الخ از سورة الشعراء]. -قرآن- 27 «... رِّیعٍ آیَۀً تَعبَثُونَ
ِ
تَبنُونَ بِکُل
آنها هود را [که از حیث نسبت از اواسط و از حیث خانواده از شرافتمندان بود] براي پیامبري فرستادیم و او بآنها گفت اي قوم
من و اي بستگان من؟ خداي یکتا را بپرستید و با او چیزي را شریک قرار ندهید [و فرمان او را ببرید] زیرا که براي شما
معبودي غیر او که شما را آفریده و روزي داده و بآنچه میدانید و آنچه نمیدانید امداد فرموده است نیست و شما جز مردمانی
مفتري که خدایانی براي خود جعل کردهاید نیستید [و بخداي خود دروغ بستهاید و بتهائی را شریک او ساخته و پرستش
میکنید]. 51 - اي قوم من؟ من براي خاطر اینکه رسالتم [که شما را دعوت بپرستش خداي یکتا و ترك شرك و شرکاء
میکنم] مزدي طلب نمیکنم و اجري نمیخواهم [که شما مرا متّهم بسود خواهی و غرض شخصی و نظر خصوصی نمائید]
اجر و مزد من جز با کسیکه مرا بر فطرت سلیمه خلقت فرموده است- و براه حقّ مرا هدایت نموده است] نیست پس آیا چرا
شما بعقل خودتان رجوع نمیکنید [و بآنچه شما را دعوت میکنم نمیاندیشید و تمیز بین حق و باطل را نمیدهید!] 52 - و اي
قوم من از پروردگار خودتان طلب آمرزش کنید و غفران گناهان خود را بخواهید سپس بسوي او بازگشت نمائید و توبه
نصوح نمائید. و اگر چنین کردید خداوند بر شما باران پی در پی میبارد [و رفع قحط و غلا از شما مینماید] و نیرو بر نیرو و
عزّت فوق عزّت شما میافزاید مبادا شما اعراض کنید و بگفتههاي من پشت نمائید که در اینحال مجرم و خطاکار خواهید بود.
--53 [قوم هود بپاسخ] گفتند اي هود تو سند و حجت و دلیل یا معجزهاي قوي [که مبیّن و مثبت دعوي تو باشد و دلالت کند
که تو فرستاده خدا هستی-] [ صفحه 299 ] براي ما نیاوردهاي و ما هم بگفتار تو [که از پیش خود حرفی میزنی] دست از
- پرستش خدایان خودمان برنمیداریم و آنها را وا نمیگذاریم و بدعوت تو ایمان نمیآوریم و مصدق گفتار تو نمیشویم. 54
ما در باره تو جز اینکه نمیگوئیم که [چون تو بخدایان ما تعرض کردهاي و بآنها دشنام میدهی و آنها را سبّ میکنی و از آنها
بدگوئی مینمائی بعض آنها هم بکیفر أعمال و گفتار تو ترا مورد غضب قرار دادهاند] و از ناحیه پارهاي از آنخدایان گزندي
بتو رسیده است [و مبتلاي بجنون و گفتن هذیان شدهاي] نوح گفت من خدا را شاهد میگیرم [که آنچه را مکلّف بودم تبلیغ
نمودم] و شما هم شاهد باشید که من از آنچه شما شریک خدا قرار میدهید بیزار هستم [یعنی اگر بگمان شما خدایان شما مرا
براي طعن و تسخر بآنها معاقب ساخته و بمن گزند رسانیدهاند من از روي بصیرت و درایت از آنها تبرّي میجویم و از آنان
بیزار میباشم]. 55 - من بیزارم از آنچه غیر خداست و از آنچه شما غیر خدا را در کار او شریک میسازید در اینصورت شما هم
همگان [اگر قدرتی براي خدایان خودتان قائل هستید جمیعا نیروهاي خود را متّحد سازید و شرکاء خود را هم جمع کنید و
براي آزار من اجماع نمائید] و در مقام کید و مکر در باره من کوتاهی نکنید و بمن مهلت هم ندهید. 56 - بدانید براستی که
من بر پروردگار و مالک خودم و پروردگار و مالک شما توکّل کردهام و خود را باو سپردهام و در أمر حفظ خودم اعتمادم بر
اوست [یعنی متمسّک بفرمانبري از او و تارك نافرمانی او هستم که همین حقیقت توکّل است] هیچ جنبندهاي در عالم وجود
نیست مگر جسم و جان او در تصرف و مالکیت اوست [و در تحت تصرف و سیطره اوست و بهر نحو بخواهد موي پیشانی او
را بدست دارد و بهر سوي که مشیتش تعلّق بگیرد میگرداند] حقّا که پروردگار من بر راه راست و طریق حق و عدالت است
[یعنی با وجود قهاریّت و غالبیتی که [ صفحه 300 ] داراست و اقتداري که بر بندگان دارد معاملهاي که با آنان میکند جز
بطریق عدل و حق نیست و جور و ستمی در کار او نمیباشد یا اینکه در تدبیر امور بندگان بر طریقی است که کجی و اعوجاج
و اضطرابی در آن نیست و بر سبیل صواب و بمقتضاي حکمت و عدالت عمل مینماید]. 57 - و اگر [پس از اینها] اعراض
کردید و بدعوت من پشت نمودید و اطاعت امر مرا نکردید [کوتاهی از من نیست] من الحقّ آنچه را مأمور برسالت آن بسوي
شما بودم رسانیدم و ابلاغ کردم و ذمّه خود را بري ساختم [و شما محجوب مانده و جز انکار و تکذیب عملی نشان ندادید و
لذا خداوند بسبب کفرتان شما را هلاك خواهد کرد] و قوم دیگري را غیر شما جانشین شما خواهد ساخت [که او را بیکتائی
بپرستند و شریکی براي او قرار ندهند] و شما باو زیانی نمیرسانید [و قادر نیستید که چیزي موجب ضرر او بجاي آورید] زیرا
پروردگارم بر هر چیزي مراقب و حافظ و نگهبان است [و مرا از آزار شما محفوظ و مصون خواهد داشت]. 58 - و چون فرمان
ما بر هلاك قوم عاد صادر گردید و زمان نزول عذاب ما فرارسید، ما هود را و کسانی را که باو ایمان آورده بودند [و بنابر
منقول چهار هزار نفر بودند] مشمول رحمت واسعه خودمان قرار دادیم و آنها را از عذاب سخت [ریحا صرصرا فی یوم نحس
مستمرّ] نجات بخشیدیم. 59 - و اینکه بود [قصّه قوم] عاد که آیات پروردگار خودشان را انکار کردند و نافرمانی پیمبران خدا
را نمودند و زیر دستان پیروي دستور و امر هر سرکش ستمکار و هر معاند تبهکاري را کردند [و اینکه اشراف قوم و زبردستان
ستیزه کارند که هرگز در برابر حق خاضع نمیشوند و زیر دستان را هم باجبار و اکراه گمراه میکنند]. 60 - و [سرکشان و
جبّاران معاند مذکور] در اینکه دنیا مشمول لعنت خدائی هستند و از رحمت الهی دوراند و همه جا لعن خلق هم بدنبالشان
خواهد بود [ صفحه 301 ] و روز رستاخیز هم از رحمت خدا دور و بعذاب الهی دچار خواهند شد. بدانید و آگاه باشید که قوم
عاد بپروردگار خود کافر شدند و بدانید که عاد قوم هود از رحمت الهی دور [و از نعمت او مهجورند]. اینکه تکرار لفظ [ألا]
و نفرین در خاتمه آیه مبارکه و اعاده ذکر قوم عاد براي آنستکه امر آنها باعث هول دیگران شود و سایر اقوام و ملل از حال و
مآل کار آنها عبرت بگیرند و خود را دچار عذاب و خذلان نکنند. [مولانا در مثنوي گوید:] [پس سپاس او را که ما را در
جهان || کرد پیدا از پس پیشینیان تا شنیدیم آن سیاستهاي حق || بر قرون ماضیه اندر سبق استخوان و پشم آن گرگان عیان
|| بنگرید و پند گیرید اي مهان عاقل از سر بنهد اینکه مستی و باد || چون شنید انجام فرعونان و عاد ورنه بنهد، دیگران از
حال او || عبرتی گیرند از اضلال او]